۳۶
تو دوست دارى تا ما با يكديگر مهربان باشيم و در زندگى اجتماعى با محبّت باشيم تا جامعه ما در عطش بى مهرى نسوزد، اين سخن توست: "مهرورزيدن به مردم، نيمى از عقل است".
تو مى خواهى من به ديگران مهربانى كنم و كارهايى انجام دهم كه نشانه محبّت و دوستى است، من بايد در مشكلات به يارى ديگران بشتابم، اگر آنان خطا و اشتباهى كردند، آنان را ببخشم، با چهره اى گشاده با مردم روبه رو شوم، با فروتنى با آنان برخورد كنم، سخنان آنان را بشنوم و به آنها احترام بگذارم.
اگر رفتار من اين گونه باشد، به مردم مهرورزى نموده ام و به دستور تو عمل كرده ام، اين سبك زندگى، يك روش عاقلانه است و آثار فراوانى براى خودِ من هم دارد، دوستان من زياد مى شوند، اگر اهل كسب و تجارت باشم مشتريان من، فراوان مى گردند، اگر مدير اجرايى باشم، افرادى كه در زير مجموعه من هستند به من عشق مىورزند و وظايف خود را به خوبى انجام مى دهند، اگر عالِم دينى باشم، مردم سخنان مرا با دل و جان مى پذيرند.
ولى اگر رفتار من با مردم، خشن باشد و با آنان با قيافه درهم كشيده روبه رو شوم، و به آنان بى اعتنايى كنم و تكبّر بورزم، همه از اطراف من پراكنده مى شوند، آن وقت است كه در ميان جمع زندگى مى كنم ولى تك و تنها هستم و هيچ كس دلش با من نيست.