کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفت

      فصل هفت


    حتماً بارها آيه 159 سوره "بقره" را خوانده اى، آنجا كه قرآن چنين مى گويد:
    (إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِنْ بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ).
    "كسانى كه آيات خدا را پنهان مى كنند، خدا و همه لعنت كنندگان، آنان را لعنت مى كنند".
    پنهان كردن حقيقتى (كه خدا براى هدايت مردم فرستاده است)، بزرگ ترين گناه است، كسى كه اين حقيقت را از مردم پنهان كند، گرفتار لعن خدا مى شود و شايسته است كه همه مردم او را لعنت كنند. اين پيامى است كه از اين آيه فهميده مى شود.
    ولايت على(عليه السلام) ، امرى آسمانى بود، خدا در قرآن بارها به اين امر اشاره كرده است، پيامبر هم در هر زمان و مكان مناسب، اين حقيقت را براى مردم بازگو كرد، امّا دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) تلاش بسيارى كردند و برنامه هايى را اجرا كردند تا ولايت على(عليه السلام) بر مردم پنهان بماند، آنان تا آنجا كه توانستند فضائل على(عليه السلام) را كتمان كردند.

    * * *


    بعد از رحلت پيامبر، خط نفاق نقشه هاى خود را عملى كرد و ابوبكر را به عنوان خليفه معرفى كرد، آنان عدّه اى از مردم را با پول خريدند، عدّه اى را هم ترساندند و گروهى را هم با تبليغات خود، فريب دادند، در اينجا مى خواهم نمونه اى از اين فريب كارى ها را نقل كنم:
    دو سه روز از ماجراى سقيفه گذشته است، ابوبكر وارد مسجد مى شود و بالاى منبر پيامبر مى رود. يك نفر از درِ مسجد وارد مى شود و رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: "اى خليفه خدا".
    همه تعجّب مى كنند، آيا ابوبكر اين قدر مقام پيدا كرده كه خليفه خدا شده است؟! ابوبكر از بالاى منبر فرياد مى زند: "من خليفه خدا نيستم، بلكه خليفه پيامبر هستم و به اين راضى هستم كه مرا به اين نام بخوانيد".[22]
    آرى، اين گونه است كه لقب خليفه رسول خدا براى ابوبكر، عنوان رسمى شناخته مى شود. بعد از آن، ابوبكر سخنان خود را ادامه مى دهد: "اى مردم! هيچ كس شايستگى خلافت را همانند من ندارد، آيا من اوّلين كسى نبودم كه نماز خواندم، آيا من بهترين يار پيامبر نبودم؟!".[23]
    اين گونه است كه ابوبكر حقيقت را كتمان مى كند، مردم به ياد دارند على (عليه السلام)اوّلين كسى بود كه به پيامبر ايمان آورد و با آن حضرت نماز خواند.[24]
    مگر تا مدّت ها، فقط على (عليه السلام) و خديجه(عليها السلام) همراه پيامبر نماز نمى خواندند؟ آن روزها كه هنوز ابوبكر مسلمان نشده بود...[25]
    چرا ابوبكر اين گونه حقيقت را كتمان مى كند؟ آيا او نمى ترسد به لعنت خدا گرفتار بشود؟ قرآن وعده داده است هر كس حقيقت را كتمان كند، خدا او را لعنت خواهد كرد.

    * * *


    چند روز مى گذرد، ديگر وقت آن است كه حكومت، على(عليه السلام) را براى بيعت با ابوبكر مجبور كند، مأموران به خانه فاطمه(عليها السلام) هجوم مى برند و درِ خانه را آتش مى زنند، فاطمه(عليها السلام) براى يارى على(عليه السلام) اقدام مى كند، آنان فاطمه(عليها السلام)را زير آماج تازيانه ها قرار مى دهند و بعد از آن على(عليه السلام) را به مسجد مى آورند.
    ابوبكر در مسجد آماده است تا مراسم بيعت برگزار شود، در اطراف او عدّه اى با شمشير ايستاده اند، عُمَر شمشير خود را بالاى سر على (عليه السلام) قرار داده است.[26]
    عُمَر رو به على (عليه السلام) مى كند و به او مى گويد: "اى على! با ابوبكر بيعت كن و اگر اين كار را نكنى گردنت را مى زنم".[27]
    آنگاه على (عليه السلام) پاسخ مى دهد: "اگر مرا بكشيد بنده اى از بندگان خدا و برادر پيامبر را كشته ايد". عُمر اين سخن را مى شنود، پس مى گويد: "اى على! تو بنده خدا هستى، در اين مطلب، حرفى نيست، ولى تو برادر پيامبر نيستى!".[2829]
    همه سكوت مى كنند، آرى، خاطره اى براى همه زنده مى شود. روزى كه پيامبر بين مسلمانان، پيمان برادرى مى بست، ميان هر دو نفر از آنها عقد برادرى برقرار كرد. در آن روز، على (عليه السلام) با چشم گريان نزد پيامبر آمد و فرمود: "اى رسول خدا، بين همه مردم، پيمان برادرى بستى، امّا براى من، برادرى قرار ندادى!".
    پيامبر رو به على (عليه السلام) كرد و فرمود: "اى على! تو در دنيا و آخرت برادر من هستى".[30]
    در مسجد هياهو مى شود، از هر طرف سر و صدا بلند مى شود. عُمَر مى بيند الان است كه اوضاع خراب شود، پس رو به ابوبكر مى كند و فرياد مى زند: "چرا بالاى منبر نشسته اى و هيچ نمى گويى؟ آيا دستور مى دهى تا من گردن على (عليه السلام)را بزنم؟".[31]
    بار ديگر ترس در وجود همه مى نشيند، شمشيرها در دست هواداران خليفه مى چرخد! همه مردم آرام مى شوند، هر كس بخواهد اعتراض كند با شمشيرهاى برهنه روبرو خواهد بود...

    * * *


    قرآن مى گويد هر كس آنچه را كه خدا براى هدايت مردم فرستاده است، كتمان كند، به لعنت خدا گرفتار مى شود، چه چيزى از امر ولايت على(عليه السلام)براى هدايت مردم، مهمتر بود؟ ولايت على(عليه السلام) ، حقيقت قرآن بود، كسانى كه اين حقيقت را كتمان كردند خدا آنان را لعنت مى كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن