کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هفده

      فصل هفده


    همراه من به كوفه بيا! با هم به خانه "محمّدبن كثير" مى رويم. او يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) است. او ديشب خوابى عجيب ديده است و بسيار پريشان است!
    او تا ديشب عادت داشت كه قبل از شروع نماز و بعد از پايان نماز، دو دشمن اصلى اهل بيت(عليهم السلام) را لعن مى كرد، امّا از امروز، ديگر به خود اجازه نمى دهد آن دو را لعن كند!
    حتماً مى پرسى: براى چه؟ من كه گفتم او خوابى عجيب ديده است. ديشب پرنده اى را در خواب ديد. آن پرنده، ظرف كوچكى را با خود داشت. داخل آن ظرف، مايعى به رنگ قرمز بود. محمّدبن كثير در خواب، خيال كرد كه آن مايع قرمز رنگ، عطرى گرانبهاست. او نوعى عطر را مى شناخت كه رنگ قرمز داشت و بسيار خوشبو بود. او خيال كرد كه آن پرنده، آن عطر را همراه خود دارد. آن پرنده پرواز كرد تا به قبر دو دشمن اصلى اهل بيت(عليهم السلام) رسيد. آنان از قبر بيرون آمدند و آن پرنده مقدارى از آن مايع قرمز رنگ را به چهره آنان ماليد و بعد پرواز كرد و رفت. آن دو نفر هم به قبر خود بازگشتند، او در خواب از كسى سؤال مى كند: ماجرا چيست؟ در جواب به او گفته مى شود: "هر شب جمعه اين پرنده مى آيد و اين مايع قرمز رنگ را به صورت اين دو نفر مى مالد".
    اكنون محمّدبن كثير ديگر نمازهاى خود را به گونه ديگر مى خواند، او در نمازهايش، در آن دو دشمن اصلى را لعنت نمى كند...
    مدّتى مى گذرد، او براى سفر حجّ به مكّه سفر مى كند، بعد از انجام حجّ به مدينه مى رود، قبر پيامبر را زيارت مى كند و سپس خدمت امام صادق(عليه السلام)مى رسد. بعد از سلام، امام به او رو مى كند و مى گويد: "آيا آن پرنده را در خواب ديدى؟".
    او به ياد خواب خود مى افتد، خوابى كه براى او معماى بزرگى شده بود، او منتظر است كه امام اين معما را بشكافد. امام به او لبخندى مى زند و مى گويد: "آن پرنده فرشته اى از فرشتگان خداست، ولى آن مايع قرمز رنگ، عطر گرانبها نيست، بلكه خون مظلومانى است كه در روى زمين ريخته مى شود. آن فرشته از طرف خدا مأمور است. هر وقت مظلومى در سرتاسر جهان كشته مى شود، آن فرشته مقدارى از خون او را برمى دارد و به كنار قبر آن دو دشمن ما مى برد و خون آن مظلوم را به صورت آنان مى مالد زيرا آن دو نفر در خون آن مظلوم سهم دارند، آنان علّت و اساس همه ظلم ها و ستم ها مى باشند".
    وقتى محمّدبن كثير اين سخن را مى شنود، نفس راحتى مى كشد، او مى فهمد كه تعبير خوابش چيست، او خدا را شكر مى كند، و بار ديگر لعن دشمنان را آغاز مى كند...[51]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۷: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن