کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وپنج

      فصل بيست وپنج


    من در كوفه هستم. در خانه شيخ احمد بَزَنطى!
    او يكى از ياران امام رضا(عليه السلام) مى باشد و مردم به او علاقه زيادى دارند و به او احترام مى گذارند. خانه شيخ احمد، محل رفت و آمد شيعيان است. من هم مهمان او هستم.
    آنجا را نگاه كن! گروهى از جوانان وارد خانه مى شوند، آنان به ديدار شيخ احمد آمده اند، چه ادب و شكوهى دارند! همه دو زانو در برابر شيخ نشسته اند و منتظر هستند تا او برايشان سخنى بگويد و موعظه اى نمايد. اين جوانان مى دانند كه بايد اعتقادات خود را فقط از اهل بيت(عليهم السلام) بگيرند و مسير زندگى خود را با سخنان آنان تنظيم كنند.
    لحظاتى با سكوت مى گذرد، تو به من نگاهى مى كنى، گويا مى خواهى بدانى چرا شيخ سخنى نمى گويد؟ شيخ به آنان همچنان نگاه پدرانه مى نمايد، او مى خواهد تشنگى آنان به شنيدن سخن امام رضا(عليه السلام) بيشتر شود.
    اكنون شيخ از جا برمى خيزد، همه به احترام شيخ از جا برمى خيزند، شيخ چند قدم جلو مى رود، از كنار تاقچه، صندوقچه كوچكى را برمى دارد و برمى گردد و سرجاى خود مى نشيند.
    او صندوقچه را باز مى كند، نامه اى را از آن بيرون مى آورد، آن را مى بوسد و روى چشم مى گذارد و آن را باز مى كند و چنين مى گويد: اين نامه اى است كه امام رضا(عليه السلام) براى من نوشته و در آن حديثى از امام باقر(عليه السلام) را براى من بيان كرده است.
    نفس ها در سينه حبس شده است، سكوت است و سكوت. همه مشتاقند سخن امامِ خود را بشنوند، آنان مى دانند كه پيروى از سخن امام معصوم، تنها راه سعادت است.
    شيخ نامه را مى خواند: "هر كس دوست دارد كه بين او و خدا، هيچ حجاب و مانعى نباشد، هر كس دوست دارد خدا به او با مهربانى نظر كند، بايد آل محمّد(عليهم السلام) را دوست بدارد و از دشمنان آنان بيزارى بجويد. به امامت امام زمانش اعتقاد داشته باشد، آگاه باشيد هر كس چنين باشد خدا به او نظر مهربانى مى كند و او هم به اوج معرفت مى رسد".[71]

    * * *


    همه شيعيان بايد فكر كنند، آيا اين سه ويژگى در آنان هست يا نه؟ همه ما آل محمّد(عليهم السلام) را دوست داريم، اگر چه اكنون امام زمان از ديده ها پنهان است، ولى ما به امامت او اعتقاد داريم و براى ظهورش، دعا مى كنيم، خدا را شكر مى كنيم كه از اين دو ويژگى، بى بهره نمانده ايم، امّا همه سخن در ويژگى دوم است!
    "دشمنى با دشمنان آل محمّد".
    آيا واقعا من اين گونه هستم؟ آيا از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) بيزارى مى جويم؟
    بايد فكر كنم!
    نكند كه من هم مثل عدّه اى شده باشم كه محبتِ دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) در دلم جاى كرده باشد؟
    نكند من هم مثل عدّه اى به مذهبِ عشق، ايمان آورده باشم، همان مذهبى كه مى گويد من نبايد با هيچ كس (حتّى با ستمكاران) دشمنى كنم!
    من نياز به خلوت دارم، مرا تنها بگذار! هياهوى زندگى كارى با من كرد كه من فرصت نكردم با سخنان امامان معصوم آشنا شوم و به همين سادگى، نزديك بود كه راه را گم كنم!
    خدايا! مرا ببخش!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۵: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن