کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وسه

      فصل بيست وسه


    اينجا شهر مدينه است، صداى هياهويى به گوش مى رسد، چه خبر شده است؟ آنجا خانه اى است، گروه زيادى در آنجا جمع شده اند، چرا در كنار آن خانه، هيزم ها قرار مى دهند؟
    چرا يك نفر شعله آتش در دست گرفته است؟ چرا او فرياد مى زند: "اين خانه و اهل آن را در آتش بسوزانيد".
    چرا او نزديك تر مى آيد و هيزم ها را آتش مى زند؟ خداى من! آتش زبانه مى كشد.
    چرا او مى خواهد اهل اين خانه را بسوزاند؟ مگر اهل اين خانه چه كار كرده اند كه سزايشان سوختن است؟
    صداى گريه بچه ها از اين خانه به گوش مى رسد، چرا همه فقط نگاه مى كنند؟ چرا هيچ كس اعتراضى نمى كند؟
    در اين ميان يكى جلو مى آيد، به آن مردى كه هيزم ها را آتش زد مى گويد:
    ــ اى عُمَر! در اين خانه، فاطمه، حسن و حسين هستند.
    ــ باشد، هر كه مى خواهد باشد، من اين خانه را آتش مى زنم.[62]
    اكنون براى من روشن مى شود كه اينجا خانه فاطمه(عليها السلام) است. چرا مى خواهند خانه دختر پيامبر را آتش بزنند؟

    * * *


    اين حكومت، يك قاضى بيشتر ندارد، آن قاضى هم عُمَر است. او فتوايى عجيب داده است: "براى حفظ اسلام، سوزاندن اين خانه واجب است".[63]
    اين چه فتوايى است؟ چرا بيشتر مردم با سكوت خود، اين حكومت را تأييد مى كنند؟ چقدر اين مردم بىوفا شده اند، آنان كه روز عيد غدير با على (عليه السلام)بيعت كردند، هنوز طنين صداى پيامبر در گوش اين مردم است: "هر كس من مولاى اويم، على مولاى اوست".[64]
    چرا اين مردم، اين قدر زود عهد و پيمان خود را شكستند و براى آتش زدن اين خانه هيزم آورده اند؟ پيامبر بارها كنار درِ اين خانه مى ايستاد و به فاطمه(عليها السلام) و فرزندانش سلام مى داد. هنوز طنين صداى پيامبر به گوش مى رسد كه فرمود: "خانه دخترم فاطمه، خانه من است! هر كس حريم خانه او را نگه ندارد، حريم خدا را نگه نداشته است".[65]

    * * *


    آتش زبانه مى كشد، فاطمه(عليها السلام) پشت در ايستاده است، او براى يارى حقّ و حقيقت قيام كرده است. او آمده است تا از على(عليه السلام) دفاع كند، او مى خواهد كارى كند تا راه حقّ و حقيقت، گم نشود، او آماده است هستى خود را فدا كند تا ولايت باقى بماند.
    درِ خانه نيم سوخته مى شود، عُمَر جلو مى آيد، او مى داند كه فاطمه(عليها السلام)پشت در ايستاده است... او لگد محكمى به در مى زند. فاطمه(عليها السلام) بين در و ديوار قرار مى گيرد، صداى ناله اش به آسمان مى رود....
    عُمَر در را فشار مى دهد، صداى ناله فاطمه(عليها السلام) بلندتر مى شود. ميخِ در كه از آتش داغ شده است در سينه او فرو مى رود.[66]
    فاطمه(عليها السلام) با صورت به روى زمين مى افتد، صورتش خاك آلود شده است، رو به حرم پيامبر مى كند و چنين مى گويد: "بابا! يا رسول الله! ببين با دخترت چه مى كنند".[67]

    * * *


    اين آغاز ظلم و ستمى است كه بر اهل بيت(عليهم السلام) روا شد، حكومتى كه بعد از پيامبر روى كار آمد، بناى ظلم و ستم بر خاندان پيامبر را گذاشت، ظلم و ستمى كه حد و اندازه نداشت و تا زمان ظهور امام زمان(عليه السلام) ادامه دارد. من بايد با دانستن اين حوادث، راه خود را از آن ستمكاران جدا كنم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۳: از كتاب راه روشنايى نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن