بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
در جستجوى آب بودم، تشنه بودم، نمى دانستم كه به سوى سراب مى روم، جستجوها كردم، خسته و نااميد شدم، از همه جا دل بريدم، تاريكى يأس، وجودم را فرا گرفت.
همه درها به رويم بسته بود، در بن بست دنيا گرفتار آمده بودم، فرياد برآوردم، تو را صدا زدم، شنيده بودم كه اگر از روى راستى به درِ خانه تو بيايم، جوابم را مى دهى و هرگز نااميدم نمى كنى!
تو آن خدايى هستى كه به بندگان خود از پدر و مادر مهربان ترى! تو آنان را آفريده اى و دوستشان دارى، چگونه مى شود كه آنان را از ياد ببرى!
مى خواستم با تو آشتى كنم، سراغ مهربانى تو را گرفتم، آن را در مناجات با تو يافتم، ياد تو همان آرامش گمشده من بود.
وقتى كه لطف خود را به من ارزانى داشتى، مرا غرق نگاه مهربانت كردى، ديگر وقت آن بود كه از راه آشتى با تو بنويسم. براى اين كار قالبى نو انتخاب نمودم، هدف من اين بود كه جوانان از مهربانى تو بيشتر بدانند. اكنون به رحمت تو اميدوارم اى خداى خوب من!
بنده شرمنده تو، مهدى
مرداد 1394