کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل نه

      فصل نه


    روزها پشت سر هم مى گذرند، لحظه ها مى آيند و مى روند، گذشت زمان، عمر تو را در هم مى پيچد و به پيش مى تازد، به زودى فرصت تو هم به پايان مى رسد و مرگ به سراغت مى آيد و تو بايد از اين دنيا چشم بپوشى.
    اكنون لحظه اى فكر كن، چشم بگشا و به راهى كه در پيش دارى نگاه كن، آيا توشه اى آماده كرده اى؟ من به تو نعمت هاى فراوان دادم و تو در اين دنيا، فرصت داشتى تا از آن براى سعادت خود بهره بگيرى، امّا بيشتر به دنبال خواسته هاى خودت بودى و به هوس هاى دل خود فكر مى كردى، تو به بى راهه رفتى و خوبى ها را رها كردى.
    آيا زمان آن نرسيده است كه به انتهاى راهى كه مى روى، نگاهى كنى؟ با اين همه غفلت، تا كجا مى خواهى پيش بروى؟ چنين شتابان كجا مى روى؟ چشم خود را به سوى مرگى كه در انتظارت است، بسته اى و شتابان به سوى هوس هاى خود مى روى!
    عمر خود را با غفلت تباه كرده اى، مرا از ياد بردى، من همان خدايى هستم كه تو را آفريدم، به تو هستى دادم و در هر لحظه، هزاران نعمت به تو ارزانى داشتم و لطف خويش را ارزانى تو نمودم، امّا تو از من غافل شدى و اسير جلوه هاى دلفريب دنيا شدى.
    گويا خود را به خواب زده اى، تو مى دانى كه مرگ حق است، به قيامت باور دارى، پس چرا فقط به دنياى خود فكر مى كنى و فرداى قيامت را از ياد برده اى؟ جمعى از دوستان تو، پيش از تو از اين دنيا رفتند، آنان اكنون هم آغوش خاك شده اند، به آنان فكر كن، به زودى تو هم همانند آنان دستت از اين دنيا كوتاه مى شود. تا فرصت دارى كارى بكن! چه زمان مى خواهى از اين خواب مستانه ات بيدار شوى؟ اگر دير بيدار بشوى و كار از كار بگذرد چه خواهى كرد؟
    دنيا چه فريب كارانه تو را مشغول كرده است: اين رفت و آمدهاى پوچ دنيايى، اين داد و ستدها، اين جنگ و جدال براى رسيدن به پست و مقام، اين چشم و هم چشمى ها بر سر تجملات دنيايى... همه اين ها مرگ را از ياد تو برده اند.
    چه شده است كه به همه چيز فكر مى كنى مگر به عاقبت كار خودت؟ روز حسابرسى نزديك است و تو در غفلتى عصيان گونه مانده اى! چه شده است كه به اين زندگى پوچ دنيا، خشنود شده اى! چه شده است محبّت هاى مرا از ياد برده اى؟ نكند روزى چشم بگشايى و كار از كار گذشته باشد و فرصت تو به پايان رسيده باشد! مبادا دير شود و تو آن قدر در غفلت بمانى كه تنها توشه ات، حسرت و پشيمانى باشد! فردا روزى است كه پشيمانى هرگز سودى نمى رساند...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۹: از كتاب باور من نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن