کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

      فصل پنج


    لحظه ها چقدر براى تو تند سپرى مى شوند، زمان چقدر زود مى گذرد، عمر تو همانند تندبادى است كه مىوزد و تنها غبارى از خاطرات بر جاى مى گذارد. مرگ در كمين توست، نمى دانى آيا فردا زنده خواهى بود، پس چرا به دنيا دل بسته اى و در جستجوى ثروت بيشتر هستى؟ چرا دل خويش را با محبّت دنيا تباه كرده اى؟
    به چه فكر مى كنى؟ چقدر در انديشه چيزهاى بى ارزش هستى؟ به لباس، ظرف، فرش و خانه خود بيش از رستگارى خود فكر مى كنى. چرا رستگارى خودت برايت مهم نيست؟ با خود مى گويى كه بعداً توبه خواهم كرد، امّا معلوم نيست كه مرگ به تو فرصت بدهد يا نه.
    اگر مرگ تو فرا برسد و تو بدون توشه باشى، چه خواهى كرد؟ اگر جز بار گناهان چيزى همراه خود نداشته باشى، چه خواهى كرد؟ وقتى كه مرگ فرا برسد، هرگز نمى توانى آن را به تاخير بيندازى، همه ثروت دنيا هم ديگر به كار تو نمى آيد. اين راهى است رفتنى كه هيچ كس راه نجات از آن ندارد.
    برخيز و اين فكر پر از دغدغه هاى دنيايى را به سفرى كه در پيش دارى مشغول كن! اين دلى را كه سخت شيفته دنيا شده است به ياد مرگ بينداز! بايد راهى به سوى من پيدا كنى تا آرامش را به دست آورى.
    نگاه به دوستان من بكن، ببين كه چگونه با بندگى من به من نزديك شده اند تا آنجا كه شايسته محبّت خاص من شده اند، آنان تلاش كردند و به آسايش رسيدند و در بهشت مهمان من خواهند بود، تلاش آنان زيبا بود و فرجام آنان نيكو!
    تو هم اين راه را برگزين، مرا بخوان كه من از تو دستگيرى مى كنم، اگر با تمام وجود به سوى من رو كنى من تو را از فريب دنيا در امان مى دارم و مرگ را در برابر ديدگان تو همواره مجسّم مى كنم، آن وقت است كه تو از دنيا دل برمى كنى و راه مرا مى پويى!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب باور من نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن