کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۶

     ۶


    چند ماهى است كه كار و كاسبى تو از رونق افتاده است، قرض هاى تو زياد شده است و ناچار شده اى تا آن قالى دست بافت را كه در اتاقت پهن است بفروشى، اين قالى را قبلاً به قيمت خوبى مى خريدند ولى افسوس كه سال قبل، تكه ذغالى روى آن افتاد و قسمتى از آن سوخت، تو مجلس روضه داشتى، از مهمانان با چاى پذيرايى مى كردى، در گوشه اتاق سماور روشن كرده بودى، آب سماور با زغال جوش مى آمد، در يكى از شب ها وقتى مى خواستى زغال را داخل سماور بريزى مقدارى زغال روى قالى افتاد و قسمتى از آن را سوزاند.
    اكنون تو به بازار آمده اى تا آن قالى را بفروشى، ولى به هر مغازه اى مى روى مى بينى كه صاحب مغازه مى خواهد فرش را خيلى ارزان از تو بخرد، تو نياز به پول بيشترى دارى، تو فكر مى كردى كه به خاطر آن سوختگىِ كوچك، مثلاً ده يا بيست درصد قيمت فرش كم شود، اما حالا مى بينى كه مغازه دارها مى خواهند هشتاد نود درصد ارزش فرش را كم كنند.
    ديگر خسته شده اى و از همه جا نااميد شده اى، مى خواهى از بازار بيرون بيايى، چند قدم مى روى، ولى تو نياز به پول دارى، پشيمان مى شوى، چشمت به مغازه اى مى افتد، با خود مى گويى: "چاره اى ندارم، فايده اى ندارد، فرش را به همان قيمتى كه مى خرند بايد بفروشم".
    وارد مغازه مى شوى، سلام مى كنى و مى گويى: "اين فرش را مى خواهم بفروشم"، صاحب مغازه مى فهمد كه خيلى خسته اى، از تو مى خواهد روى صندلى بنشينى، به شاگردش مى گويد براى تو چاى بياورد. وقتى چاى را خوردى، صاحب مغازه فرش را باز مى كند و به آن نگاهى مى كند و مى گويد: "پدر جان! اين فرش كه سوخته است!"، تو آهى مى كشى و مى گويى: "آرى، پارسال، در خانه روضه داشتيم و زغال هاى سماور روى آن افتاد، مى دانم كه قيمت آن خيلى كم شده است ولى چاره اى ندارم، به همان قيمت كه خريدارى مى فروشم".
    وقتى صاحب مغازه اين سخن را مى شنود مى گويد: "عجب! اين فرش در مجلس روضه اربابم سوخته است، حالا كه اين طور شده است من اين فرش را به دو برابر فرش سالم از تو مى خرم آيا آن را مى فروشى؟"، تو به او نگاهى مى كنى، اشك را در چشم او مى بينى، از معرفتى كه او دارد مات و مبهوت شده اى، خودت هم به اين فرش اين طورى نگاه نكرده بودى! فرشى كه در روضه سوخته است، ارزش پيدا كرده است...
    اكنون شب شده است، تو با پولى كه از فروش قالى به دست آورده اى قرض هاى خود را داده اى و هنوز مقدارى پول دارى تا سرمايه كار جديد خود كنى، در خانه نشسته اى، در همان اتاقى كه ماه محرّم روضه مى گرفتى، جاى خالىِ قالى را مى بينى و به سرنوشت آن فكر مى كنى كه آن قالى در روضه اربابم سوخت و پيش اهل معرفت، آن طور ارزش پيدا كرد و آن را به خوبى خريدند، پس اين دل كه براى مصيبت هاى امام حسين(عليه السلام) سوخته است چقدر ارزش پيدا مى كند؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب راز روضه نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن