کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ۱۲

     ۱۲


    به شهر قمّ سفر كرده اى، ايام محرّم است، همه جا سياه پوش شده است، بعد از اين كه به حرم مى روى و زيارت مى كنى، تصميم مى گيرى تا به حسينيّه آيت الله ميزرا جواد تبريزى بروى، او از مراجع تقليد است و در اين ايام در آن حسينيّه، مجلس عزا مى گيرد، وقتى به حسينيّه مى رسى مى بينى كه جمعيّت زيادى به آنجا آمده اند، صداى گريه مردم به گوش مى رسد، وارد حسينيّه مى شوى، همان نزديك در مى بينى كه آيت الله تبريزى روى زمين نشسته است، او عبا و قباى سياه به تن كرده است و دستمالى سياه رنگ در دست دارد و مثل ابر بهار گريه مى كند، (گاهى اشك چشم خود را با آن دستمال پاك مى كند)، دقت مى كنى، پس با خود مى گويى: چرا براى اين مرجع تقليد كه به سن پيرى رسيده است، پشتى يا صندلى نياورده اند؟ چرا او به ديوار تكيه داده است؟ اين طورى كه او اذّيت مى شود!
    يكى از كسانى را كه در حسينيّه خدمت مى كند صدا مى زنى و از او مى خواهى تا يكى براى آقا پشتى يا صندلى ببرد، او از روىِ مهربانى، لبخندى مى زند ولى اين كار را نمى كند. وقتى روضه تمام مى شود همان شخص نزد تو مى آيد و از تو عذرخواهى مى كند و مى گويد: "در وسط روضه نمى توانستم برايت توضيح بدهم، آقا دوست دارد مثل انسان هاى عزادار در مجلس روضه بنشيند و مانند كسى نباشد كه يك جا تكيه داده است و دارد استراحت مى كند".
    وقتى اين سخن را مى شنوى به فكر فرو مى روى كه اين عالم بزرگ به چه نكته مهمى توجه داشته است، از آن روز به بعد تصميم مى گيرى كه ديگر در مجلس روضه بر روى زمين بنشينى و حالت عزا به خود بگيرى.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۲: از كتاب راز روضه نوشته مهدي خداميان آراني هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن