کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

     فصل پنج


    يك قطره آب، چه كارى مى تواند بكند؟ نه تشنه اى را سيراب مى سازد، نه گلى را مى روياند و نه جايى را آباد مى كند، ولى هنگامى كه اين قطره به اقيانوس وصل مى شود، مى تواند كشتى ها را حركت بدهد، ماهى ها را در دل خودش روزى بدهد، وقتى خورشيد بر آن بتابد، ابرهاى بزرگ توليد كند و دشت هاى تشنه را سيراب سازد، رودها را جارى كند و...
    من همانند آن قطره آب هستم، آن قدر ناچيز كه به حساب نمى آيم، امّا آنگاه كه وجودم با عشق تو همراه شد، ديگر به اقيانوس وصل مى شوم. قرآن از من مى خواهد تو را دوست بدارم، خدا به پيامبر چنين وحى كرد:
    (قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى).
    مزد رسالت پيامبر اين است كه من تو را دوست بدارم، در اين دوستى، دشمنان تو را شريك نكنم، در اين دوست داشتن، اخلاص داشته باشم. خدا كه به من اين گونه فرمان مى دهد، مى خواهد من به تو وصل بشوم، تو حجّت خدا هستى، همه كاره خدا در اين جهان!
    اين دوستى من براى خدا و تو، نفعى ندارد، نفع آن به خود من مى رسد، اگر من بخواهم به سعادت و كمال برسم، بايد راه عشق تو را بپيمايم.
    اين خاصيت عشق است كه انسان را به معشوق وصل مى كند، اگر من عاشق تو بشوم و همه جا ياد تو را زنده كنم و در جستجوى رضايت تو باشم، ديگر به تو وصل شده ام، همانند آن قطره كه به اقيانوس وصل شد، آن وقت است كه فقط چيزى را مى خواهم كه تو مى خواهى، اراده من در اراده تو فانى مى شود، قدرت تو در دست من جارى مى شود، تو اجازه مى دهى و من با اين كه ناچيز هستم با قدرت تو مى توانم شگفتى بيافرينم، دست من، واسطه اى مى شود تا قدرت تو جلوه گر شود.

    * * *


    بلقيس، پادشاهى بود كه در سرزمين "سبا" حكومت مى كرد، او خورشيد را مى پرستيد. حضرت سليمان(عليه السلام) او را به بيت المقدس دعوت كرد تا او را به توحيد و يكتاپرستى هدايت كند.
    سليمان(عليه السلام) تصميم گرفت تا كارى فوق العاده انجام دهد تا بلقيس با ديدن آن راحت تر بتواند حقيقت را دريابد، سليمان(عليه السلام)دوست داشت كه تخت باشكوه بلقيس را از سبا به بيت المقدس بياورد، تخت بلقيس بسيار بزرگ و گران قيمت بود، آن را با انواع جواهرات آراسته بودند و مأموران زيادى از آن نگهبانى مى كردند.
    سليمان(عليه السلام) رو به اطرافيان خود كرد و گفت: "اى بزرگان ! كدام يك از شما مى تواند تخت بلقيس را قبل از آن كه آنان به اينجا برسند، براى من بياورد".
    فاصله بيت المقدس و محل حكومت بلقيس، بيش از هزار كيلومتر بود، رفت و آمد به آنجا بيش از يك ماه زمان مى خواست.
    "آصِف" به سليمان(عليه السلام) گفت: "من آن تخت را فورى و در فاصله چشم به هم زدنى نزد تو مى آورم". آصِف از ياران سليمان(عليه السلام) بود و به آن مقام رسيده بود كه سليمان(عليه السلام) قسمتى از اسم اعظم خدا را به او ياد داده بود.
    اينجا بود كه سليمان(عليه السلام) به او اجازه داد، ناگهان همه ديدند كه تخت باشكوه بلقيس در مقابل آنان است. همه از اين كار آصف تعجّب كردند، اين معجزه اى بزرگ بود.
    به راستى آصف چگونه توانست اين كار را انجام دهد؟ در آن زمان، سليمان(عليه السلام) حجّت خدا بود، آصف در پيروى از حجّت خدا به اين قدرت رسيده بود، او همانند قطره اى بود كه به اقيانوس وصل شده بود، براى همين بود كه او توانست اين شگفتى را بيافريند.
    آقاى من! مولاى من! امروز هم كسانى كه از شيعه واقعى تو هستند به اذن تو مى توانند شگفتى ها بيافرينند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب ياد غريب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن