کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهارده

     فصل چهارده


    تو واسطه فيض خدا بر جهان مى باشى، فرشتگان، انسان ها و هر چه در اين جهان به چشم مى آيد، به خاطر تو زنده و پابرجاست، به خاطر تو باران مى بارد، به خاطر توست كه كره زمين، آرام است و اهلش را فرو نمى برد!
    تو آن آب زندگانى هستى كه اگر لحظه اى نباشى، همه مى ميرند، گلها مى خشكند، درختان نابود مى شوند.
    اى صاحب زمان! اى صاحب مكان!
    اى شريك قرآن! اى ولىّ امر! اى ولىّ عصر! تو نجات دهنده انسان هايى! يگانه حجّت خدايى، پس چرا اين چنين غريب و مظلومى؟
    تو كه سلطان جهانى، چرا غريب مانده اى؟ چرا از ياد رفته اى؟
    فرشتگان افتخار مى كنند كه خدمتگزار دوستان و شيعيان تو باشند، پس چرا ما از تو غافل شده ايم؟
    ما براى امام حسين(عليه السلام) گريه ها كرده ايم، براى مظلوميّت حضرت على(عليه السلام)اشك ريخته ايم، مجلس روضه برگزار كرده ايم، خيابان ها را سياه پوش كرده ايم، براى حضرت فاطمه(عليها السلام) گريه كرده ايم، امّا چه كسى براى مصيبت غربتت و مظلوميّتت، اشك ريخته است؟ چه كسى غيبت تو را "مصيبت" مى داند؟ چه كسى از داغ دورى تو، دلش سوخته است؟
    امروز على(عليه السلام) براى تو گريه مى كند، فاطمه(عليها السلام)براى مظلوميّت تو، اشك مى ريزد، چشمان حسين(عليه السلام) بر غربت تو اشكبار است... همه پيامبران بر تو مى گريند.

    * * *


    واى بر من! كجا ايستاده ام؟ كجا هستم؟ چگونه زندگى مى كنم؟ آيا "غيبت" تو را عادى مى دانم و به آن عادت كرده ام يا آنكه آن را "مصيبت" مى دانم؟
    دانستم و خطا كردم، نمك خوردم و نمك دان شكستم! مولاى من! عزيز دل من! جانم به فداى تو! مرا درياب كه از فتنه هاى اين روزگار مى ترسم، از غم غربت تو كه خودم باعث آن شده ام مى هراسم! مرا درياب!
    آقاى من! دشمنان تو كه تكليفشان مشخّص است، آنان از غيبت، خشنودند، امّا من چه مى كنم؟ كجا ايستاده ام؟ وقتى من در بى خيالى به سر ببرم و غيبت تو را مصيبت نمى دانم، به غفلت گرفتار شده ام و با اين غفلت، دل تو را به درد آورده ام و دشمنان تو خشنود كرده ام.
    آقاى من!
    من پشيمان هستم! من به خطاى خود اعتراف مى كنم! مرا ببخش!
    اى جلوه مهربانى خدا! مرا ببخش! چه كنم؟ كسى به من نگفت كه غيبت تو، مصيبت است! كسى براى من اين سخن ها را نگفت.
    مولاى من! گويا بدون حضور تو ما راحتيم! از بس تو را صدا نزديم و به فكر تو نبوديم، ديگر بى خيال ظهور تو شديم، آرى، وقتى كه ياد تو رها شد، ياد ديگران در دل ما جاى گرفت...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۴: از كتاب ياد غريب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن