کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل دو

      فصل دو


    انسان بايد در زندگى هدف داشته باشد، به دنبال اميد و آرزويى باشد، زندگى بى هدف، لذّت بخش نيست. اگر دنيا و لذّت هاى آن هدف من باشد، وقتى به آن برسم، آن وقت است كه به بن بست و پوچى مى رسم.
    اساس دنيا بر "حركت" است، شب مى رود، روز مى آيد، بهار مى رود، پاييز مى رسد، كسى كه دل به بهار ببندد، با رسيدن پاييز، نااميد مى شود. اين دنيا ناآرام است. هيچ چيز در اين دنيا، ثابت نمى ماند، چرا من اسير بهار شوم!! هركس اسير زيبايى بهار شد، با ديدن پاييز، حسرت مى خورد، اشك مى ريزد. كسى كه عاشق خط و خال يار مى شود، وقتى يارش در آغوش قبر مى خوابد، اشك مى ريزد.
    خوشا به حال كسى كه راز "حركت" را فهميده است! بناى اين دنيا بر كوچ است، هيچ چيز ثابت نمى ماند.

    * * *


    اگر كسى زندگى را "گُل" بداند، در پاييز و زمستان، در حسرت گل است، زندگى با حسرت، زندگى سختى است. كسى كه زندگى را كوچ مى داند، هميشه براى رفتن آماده است، او از بهار و پاييز براى هدف خويش بهره مى برد، اسير زيبايى بهار نمى شود، پاييز را هم مرحله اى مى داند، نه سبزى بهار دلش را مى برد و نه از زردى پاييز مى نالد. چنين كسى از رنج در امان است، چون دل به چيزى نبسته است كه هنگام از دست دادن آن، رنج ببرد. او قلبى آرام دارد; چون مى داند زندگى، چيزى جز كوچ نيست. او فهميده است كه زندگى، زيبايى گل هاى بهارى نيست!

    * * *


    اكنون فهميدم كه نمى توان به گل دل بست. در اين دنيا نمى توان به چيزى دل بست; زيرا همه چيز تغيير مى كند، نمى توان روى موج، خانه ساخت، نمى توان بر ثروت و قدرت و شهرت خود دل خوش بود، هرگز نبايد به پدر، مادر، همسر، فرزند، فاميل و دوستان دل بست، هيچ يك از اين ها تكيه گاهى محكم و پناهگاهى امن نيستند.
    من بايد به دنبال تكيه گاهى باشم كه هرگز تغيير نمى كند، اين گونه است كه من سراسر اميد مى شوم و هرگز حسرت را تجربه نمى كنم، من بايد به دنبال معشوقى باشم كه تغيير ندارد.
    اگر من عاشق چنين معشوقى شوم، هرگز نمى ايستم، همواره به سوى او حركت مى كنم، هدف من او مى شود و هيچ محدوديّتى احساس نمى كنم، زندگى من سراسر معنا مى شود، من هدف زندگى را به خوبى درك مى كنم، معناى زندگى را مى دانم، اين گونه زيستن چقدر زيباست: "حركت به سوى معشوقى كه هرگز تغيير نمى كند!"
    دين آمده است تا چگونه زيستن را به من بياموزد، مرا از عشق بهار و گل ها برهاند و دل مرا از اسارت ليلى ها آزاد كند و به عشق ليلى آفرين مبتلا سازد...


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲: از كتاب پنجره اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن