کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پانزده

      فصل پانزده


    قرآن مى فرمايد: "زندگى دنيا، فقط بازيچه اى فريبنده است."[7]
    من از اين سخن آموختم كه اگر زن، فرزند و مال دنيا، بُت من شوند، ضرر كرده ام; زيرا به يك زندگىِ پست، دل خوش كرده ام! زندگى اى كه در آن فقط عشق به دنيا باشد، پست و حقير است.
    من كى بيدار خواهم شد؟
    وقتى مرگ به سراغم آيد، بايد همه ثروت و دارايى خود را بگذارم و از اين دنيا بروم، آن وقت مى فهمم كه حقيقت دنيا، چيزى جز بازى نبوده و فقط زندگى آخرت است كه واقعيت دارد. زندگى آخرت، هرگز تمام شدنى نيست!
    دنيا چيزى جز بازيچه اى فريبنده نيست. مردمى جمع مى شوند و به پندارهايى دل مى بندند، آنان همه سرمايه هاى وجودى خويش را صرف آن پندارها مى كنند و پس از مدّتى، مى ميرند و زير خاك پنهان مى شوند و همه چيز به دست فراموشى سپرده مى شود!
    خوشا به حال كسى كه از اين دنيا، براى خود توشه ايمان و عمل صالح برگيرد، اين توشه هرگز نابود نمى شود و گنجى است پربها كه زندگى جاويد در بهشت را براى او به ارمغان مى آورد.

    * * *


    زندگى اى كه من عاشق آن هستم و براى ادامه آن تلاش مى كنم، چيست؟
    آيا زندگى، همان زنده بودن است؟ آيا خوردن و آشاميدن و بهره بردن از لذّت هاى حيوانى، معناى زندگانى است؟
    زنده بودن، يك حركت است، از گهواره تا قبر; امّا زندگى يك حركت است، از زمين تا اوج آسمان ها!
    خدا حسّ كمال گرايى را در من قرار داد، زنده بودن هيچ گاه مرا سير نمى كند، انسانى كه فقط زنده است، همواره به دنبال چيزى مى گردد، گمشده انسان، همان زندگى است.
    خدا به فرشتگان دستور داد تا بر آدم(عليه السلام)سجده كنند و انسان را گل سرسبد هستى قرار داد، اين ارزشِ انسانى است كه به زندگى معنا مى دهد.
    من بايد به سوى زندگى واقعى بروم و آن را درك كنم!

    * * *


    آنچه براى خدا باشد، باقى مى ماند، اگر من مؤمن باشم و عمل نيك انجام بدهم و بر سختى ها صبر كنم به زندگى واقعى مى رسم و خدا پاداشى بس بزرگ به من مى دهد.
    زندگى واقعى چيست؟ زندگى كه در همه لحظه هاى آن، شاد باشم و به رضايت و خشنودى برسم.
    كسى كه غرق نعمت هاى دنيا است، هرگز به مقام رضا نمى رسد; چراكه از جدايى مى ترسد. هراس از روز جدايى، جايى براى خوشى باقى نمى گذارد. من در سايه معرفت و ايمان، به خوشى و رضايت رسيده ام و در اوج سختى ها، زيبايى ها را مى بينم.
    من دانسته ام كه عزّت و ذّلت با چشم و نگاه و قضاوت مردم مشخّص نمى شود، بلكه عزّت و ذلّت از دل من سرچشمه مى گيرد. اگر من سرمايه معرفت دارم، همواره عزيز هستم. من به ارزش خود ايمان آورده ام و در مسير رضايت خدا گام برمى دارم.
    اگر من در مسير خدا گام بردارم، عزيز هستم، حتّى اگر خاكستر بر سرم بريزند و با من دشمنى كنند.
    من فهميده ام كه نبايد به چيز يا كسى تكيه كنم; زيرا هرچه در دنيا است، نابودشدنى است، من به خداى يگانه تكيه مى كنم و از او يارى مى خواهم; به همين دليل هرگز نااميد نمى شوم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۵: از كتاب پنجره اول نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن