فصل چهل ويك
دوستى داشتم كه وقتى تاريخ را مى خواند، دچار نااميدى مى شد، او مى ديد كه بعد از مرگ پيامبر، گروهى كودتا كردند و حق على(عليه السلام)را غصب و جاهليّت را زنده نمودند.
وقتى دوست من غربت على(عليه السلام) را مى ديد، از اصلاح مردم نااميد مى شد و مى گفت: "مردم اين روزگار نيز تا آنجا دين دارند كه منافع آنان تأمين باشد، هرگاه خطرى آنان را تهديد كند، دين را فراموش مى كنند."
به او گفتم: اگر هدف تو، خوب كردن انسان ها باشد، حق دارى مأيوس بشوى; امّا بدان كه خوب كردن مردم، هدف پيامبر و على(عليهما السلام)نبود.
او تعجّب كرد و گفت: اين چه سخنى است كه تو مى گويى؟ پس هدف پيامبر و على(عليهما السلام) چه بود؟
در پاسخ گفتم: خدا پيامبر را فرستاد تا زمينه خوب شدن انسان ها را فراهم آورد، پيامبر سال هاى سال زحمت كشيد تا هركس كه بخواهد هدايت شود، راه را از چاه تشخيص دهد، على(عليه السلام) هم اين راه را پيمود، آنان فقط راه را نشان دادند، خوب شدن چيزى است كه خود انسان ها بايد آن را انتخاب كنند، هيچ كس نمى تواند انسانى را خوب يا بد كند، اين خود انسان است كه بايد تصميم بگيرد چه راهى را انتخاب كند.
پيامبر سال ها تلاش كرد و اين راه را آشكار نمود. او روشنگرى كرد و ميان تاريكى ها، چراغى نورانى روشن نمود، بعد از آن ديگر انتخاب با خود مردم بود.
كسى كه اين نگاه را داشته باشد، هرگز دچار نااميدى نمى شود. او مى تواند رنج هاى سنگين تاريخ را تحمّل كند و دست از تلاش برندارد و روشنگرى نمايد.
اگر هدف من اين باشد كه انسان ها خوب بشوند و جهان گلستان بشود، هيچ وقت موفّق نخواهم بود و به نتيجه هم نخواهم رسيد. من وظيفه دارم زمينه انتخاب خوب را براى ديگران فراهم آورم و اين راهى است كه پيامبر و على(عليهما السلام)آن را پيمودند و در اين راه موفّق شدند.