يك بار از مادر متولّد شده ام، ديگر وقت آن است كه دوباره متولّد شوم و از هواى نفس و غريزه و عادت ها بيرون بيايم تا بتوانم آسمانى شوم، هركس دوبار متولّد نشود، به ملكوت خدا راهى ندارد.
[8] براى اين تولّد دوباره، بايد ارزش خويش را درك كنم. براستى خودم را براى دنيا فدا كرده ام! چرا به دنبال دنيا دويده ام؟
حركت و تلاش من براى چيست؟ وقتى ارزش من از دنيا و آنچه در آن است، بالاتر است، پس چرا عاشق چيزى شوم كه از خودم، پست تر است؟
اگر بت هايم را با خودم مقايسه كنم، مى توانم از بند آن ها آزاد شوم و اين همان خودشناسى است. تمامِ هستى به انسان منتهى مى شود و انسان هم بايد به خدا منتهى شود!
اگر من به خودشناسى برسم، ديگر اسير دنيا و شيفته ليلى ها نمى شوم و به مقام زهد مى رسم، آن وقت است كه مى دانم ارزش اين دل چقدر است.
اگر من به اين شناخت برسم، پيش از آنكه مرگ به سراغم بيايد از دنيا خارج مى شوم. اين سخن بسيار مشهور است: "قبل از آنكه بميريد، بميريد."
[9] هركس دل به غير خدا بسپارد، سرمايه بزرگ خود را نابود كرده و چيزى هم به دست نياورده است.