فصل بيست وهفت
من شنيده بودم اگر كسى ارزش خود را نداند و دلبسته دنيا شود، به عذاب گرفتار مى شود و اين عذاب، جان و دل او را مى سوزاند. اين عذاب چه عذابى است؟ وقتى به كسانى برخورد كردم كه از هيچ ها غصّه مى خوردند و براى هيچ ها رنج مى بردند، پاسخ خود را يافتم!
شخصى را ديدم كه ماشينى گران قيمت خريده بود كه در شهر ما هيچ كس مثل آن را نداشت، امّا وقتى خبردار شد كه يك نفر، همان مدل ماشين را خريده است، غصّه او آغاز شد! رنجى براى هيچ! دردى كه وجودش را مى سوزاند و كسى از آن خبر نداشت، رنجى كه آرامش را از او گرفته بود. او تصميم گرفت ماشينش را عوض كند و مدل بالاترى بخرد تا كسى مثل آن را در شهر نداشته باشد! ثروت اين افراد، براى نمايش است و خودشان از آن، رنج مى برند; حسرت هايى بر دل دارند كه كسى از آن خبر ندارد.