کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هشت

      فصل هشت


    اين چه دردى است كه من ارزش خود را از ياد برده ام، اگر قدرى فكر مى كردم رشد مى كردم و از آنچه كمتر از من است، رها مى شدم.
    به ياد مى آورم وقتى كودك بودم، چگونه دلبسته يك توپ بودم، بزرگ تر كه شدم ديگر از اسارت توپ و بازى، رها شدم. من بايد اين مسير را ادامه مى دادم، بايد از اسارت دنيا هم رها مى شدم، بايد به سوى كسى مى رفتم كه بزرگ تر از من بود. من بايد سراغ بازارى مى رفتم كه قدرت جذب سرمايه مرا داشته باشد و چه بازارى وسيع تر از بازار آخرت! بايد در راهى قدم برمى داشتم كه بن بست نباشد و چه راهى بهتر از بى نهايت!
    چرا من به سراغ اين دنياى فانى رفتم؟! دنيايى كه چيزى جز بن بست نيست، مرگ در انتظار من است، من دير يا زود بايد از اينجا بروم، دنيا به هيچ كس وفا نكرده است.
    اگر انسان اسير دنيا شود و فقط به آن فكر كند، ضرر كرده است. درست است كه انسان در اين دنيا به ثروت و قدرت مى رسد، ولى خود او اسير شده است. او سرمايه اصلى اش را به جريان نينداخته است.
    اين چه حكايتى است! گاه انسان به ماشين و خانه اش، بيش از خودش مى انديشد، اين چه غفلتى است؟! او خودش را گم مى كند و در اين غفلت بزرگ، خودش را كم مى فروشد. او سرمايه اش را مى دهد، عمرش را صرف مى كند و به ماشين و خانه مى رسد، ماشين و خانه اى كه بايد آن ها را رها كند و بعد از مرگ، در تاريكى قبر، بخوابد!

    * * *


    من بايد به دنبال هدفى بزرگ باشمْ هركس هدفى دارد براى رسيدن به آن تلاش مى كند، اين هدف است كه انسان را از ركود نجات مى دهد، هر هدفى به اندازه خودش، مرا به كار مى كشد و سرمايه زندگى مرا بارور مى كند. من بايد هدفى را بيابم كه تمام استعدادهاى مرا بارور مى كند و مرا از خسران و زيان نجات دهد.
    انسان به خاطر معشوق مى دود، هرچه معشوق او بزرگ تر و والاتر باشد، ناچار حركت و تلاش انسان، بيشتر خواهد بود و به سود بيشترى خواهد رسيد.
    هدف من چه بايد باشد و من به سوى چه كسى بايد گرايش داشته باشم؟
    ايمان همان گرايش و عشق است، من به چه چيزى ايمان دارم؟ به دنيا؟ به چيزى كه پست تر از خودم است؟ پول، شهرت و رياست مى تواند هدف من باشد و من به آن ها گرايش داشته باشم; امّا اين ها مرا به بن بست مى رساند و تباهى مرا در پى دارد. من بايد هدفى بالاتر براى خود برگزينم.
    وقتى من به خدا ايمان مى آورم و رسيدن به رضايت او را هدف خود قرار مى دهم، هرگز به بن بست نمى رسم و تا بى نهايت مى توانم حركت كنم و به سود برسم و هرگز به بن بست و پوچى نمى رسم، آن وقت است كه من تمام سرمايه خود را مى توانم بارور كنم. عشق به خدا و ايمان به او، وجود مرا به جريان مى اندازد و اين همان سعادت و رستگارى است.
    خدا همان كسى است كه هرگز، خزانه لطفش، كم نمى شود. وقتى او عطا مى كند، چيزى از او كم نمى شود، مهربانى و پاداش او، هيچ حد و اندازه اى ندارد. او هيچ نيازى به بندگان خود ندارد، وقتى من به سوى او حركت مى كنم و رضايت او را مى طلبم، او بى نهايت به من لطف و بخشش مى كند. روز قيامت كه فرارسد، مرا در بهشت جاى مى دهد، هركس به بهشت برود، براى هميشه از نعمت هاى آنجا بهره مى برد، تا بى نهايت از لطف او سرشار مى شود و در آرامش خواهد بود.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب پنجره دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن