کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهل

      فصل چهل


    بعضى ها تصوّر مى كنند دنيا، چراگاه است و كار انسان هم خوردن و خوابيدن، آنان دنيا را يك عشرتكده مى دانند; ولى دنيا، راهى است كه بايد آن را پيمود، كار انسان هم حركت است، حركت به سوى اوج زيبايى ها. حركت به سوى خدايى كه هرگز نابود نمى شود.
    وقتى من دنيا را يك راه دانستم و ارزش خود را برتر از همه هستى دانستم، بايد برخيزم و حركت كنم.
    ايمان يعنى محبّت به بزرگ تر، ايمان يعنى عشق نيرومندتر. وقتى به اين بينش مى رسم كه خدا از همه كس به من مهربان تر است و تنها اوست كه نابودشدنى نيست و او به من نزديك تر از خود من است، به او رو مى آورم و اينجاست كه ايمان شكل مى گيرد.
    آن وقت ديگر من با بت ها سازگارى ندارم، هر چيز كه در دل من، بخواهد جاى خدا را بگيرد، بت است و مرا از حركت بازمى دارد و سرمايه مرا تباه مى كند.
    من سرمايه اى محدود دارم، با اين سرمايه محدود چه مى توان كرد؟ آيا آن را به پاى بت ها بريزم؟ هرگز! من با اين سرمايه تجارت مى كنم، خدا سرمايه مرا از من مى خرد و ده ها برابرش را به من مى دهد، چه خريدارى بهتر از خدا!

    * * *


    سخن از اين نيست كه از دنيا بگذرم، بلكه بايد با دنيا تجارت كنم. دنيا بد نيست، دنيا براى مؤمن كم است و حقير، دنيا نمى تواند نياز بزرگ دل او را برآورده كند، براى همين است با خدا تجارت مى كند، جان و مال خويش را به او مى فروشد و زندگى جاودان مى خرد.
    وقتى مؤمن مى داند كه ناچار مرگ او را انتخاب مى كند، پس چه بهتر راهى برگزيند كه مرگ را به بازى بگيرد!
    وقتى او خدايى را انتخاب مى كند كه هرگز نمى ميرد، پس او هم زنده است، هر چند مرگ سراغش بيايد.
    اگر من دنيا و جلوه هاى آن را انتخاب كرده باشم، مرده ام هرچند نفس بكشم. من دنياىِ مرده اى را انتخاب كرده ام، حاصل اين انتخاب اين است كه حقيقت من مرده است و من فقط نفس مى كشم.

    * * *


    انسان بيش از هرچيز خودش را مى خواهد و تا زمانى كه عشق بزرگ ترى در دل او ننشيند، نمى تواند از خود بگذرد، تا زمانى كه نزديك تر از خود را به خودش نبيند، نمى تواند از عشق به خود رها شود.
    من بايد تلاش كنم خداى خود را به خوبى بشناسم و بدانم كه او سرچشمه همه خوبى هاست، او به من از من نزديك تر و مهربان تر است، اصلاً او محبّت به خودم را در وجودم قرار داد، وقتى من به اين بينش برسم، خدا را بيشتر از خود دوست خواهم داشت و آن وقت ايمان واقعى، قلب مرا روشن مى سازد و من در مسير بندگى، گام برمى دارم.
    مسير بندگى، سختى ها و مشكلاتى دارد. گاه مشكلات را براى خودم كوچك جلوه مى دهم، اين يك راه است، امّا گاه به وسعت وجود خود پى مى برم و به بينشى مى رسم كه دل من بزرگ مى شود. اگر من به اين بينش برسم، ديگر از مشكلات نمى هراسم، دل انسان مى تواند به وسعتى برسد كه در آن، درياى بلا و سختى، همچون قطره اى به چشم آيد!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۰: از كتاب پنجره دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن