کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى

      فصل سى


    وقتى درِ رحمت خدا بر انسان گشوده شود به جايى مى رسد كه ديگر رنجى نمى بيند، حتى هنگام بلا و گرفتارى ها، آرام است.
    خدا وقتى مى خواهد به كسى مهربانى كند، آن طور كه خودش مى داند مهربانى مى كند.
    "ترحم من تشاء بماء تشاء كيف تشاء."
    چه رازى دارد اين جمله! چه شكوهى دارد!
    وقتى من يك ظرف قيمتى دارم كه به آن دل بسته ام و مى دانم ارزش آن زياد است، اگر دوستم آن ظرف را بشكند، من دو جمله مى توانم بگويم; يك بار مى گويم: "دوستم ظرف قيمتى مرا شكست"، يك بار مى گويم: "دوستم برايم آشكار ساخت كه اين ظرف، شكستنى بود."
    خدا مرا از بت ها و دل بستگى جدا مى كند، بلا مى فرستد تا اين بت ها مرا واگذارند و من بفهمم كه هرچه غير خدا است، نابودشدنى است.
    من براى دوستان خود زحمت ها كشيده ام; امّا زمانى مى بينم كه آنان ديگر به من سلام نمى كنند، به جاى تشكّر، فحش مى دهند، من از آنان انتظار تعريف داشته ام، ولى آنان تحقيرم مى كنند، بهترين دوستانم از من جدا مى شوند، آن وقت است كه بايد بدانم اين جلوه اى از مهربانى خداست. خدا مى خواست به من بفهماند اين دوستان، دائمى نيستند، هركس دل به غير خدا ببندد، روزى اميدش نااميد مى شود.
    اگر من اين گونه به زندگى نگاه كنم، ديگر بلا را رنج نمى دانم، بلكه آن را مهربانى خدا مى دانم و از آن سرمست و مدهوش مى شوم. ديگران هر چقدر مى خواهند مرا اذيّت كنند، من از اين شرايط، بهره مند مى شوم; زيرا قبل از بلا، عافيت يافته ام و با اين بينش، بلا را مهربانى يار مى بينم و با اين مهربانى انس مى گيرم.
    وقتى خدا با بلا و رنج، بت هاى مرا مى شكند، سه نعمت به من عطا مى كند:
    اوّل: نقطه ضعف مرا به من نشان مى دهد،
    دوم: وابستگى مرا از غير خود، قطع مى كند،
    سوم: دل من مى شكند و اين دل شكستگى براى من رحمت خدا را به ارمغان مى آورد.
    آيا من نبايد در مقابل اين نعمت ها، خدا را شكر كنم؟

    * * *


    لازم نيست كه من براى خدا مشخّص كنم كه چگونه به من مهربانى كند! خدا به خوبى مى داند كه چگونه به من مهربانى كند.
    وقتى من ظرفيّت ندارم و دنيا را بت خود مى كنم، خدا به من دنيا نمى دهد; چون من رحمت او را خواسته ام، او مى داند كه دنيا مرا سرمست خود مى كند، او دنيا را از من مى گيرد، بلا را به جانم مى ريزد تا من بفهمم دنيا و آنچه در آن است، نابودشدنى است.

    * * *


    ممكن است كسى غرق نعمت باشد، امّا در دلش، چيزى جز رنج و اضطراب نباشد، همه آرزوى ثروت او را داشته باشند و خبر نداشته باشند كه قلب او از آرامش تهى است; از طرف ديگر، ممكن است يك نفر در رنج و فقر و سختى باشد، امّا قلب او در كمال آرامش و راحتى باشد، او نعمت آرامش را دارد و كسى از آن خبر ندارد.
    وقتى خدا مى خواهد بنده اش را عذاب كند و او را برنجاند، حتّى او را با نعمت ها و بخشش ها مى سوزاند. وقتى خدا بخواهد به بنده اى مهربانى كند حتّى او را با بلاها و سختى ها در آرامش قرار مى دهد و به او مهربانى مى كند.



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۰: از كتاب پنجره دوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن