بيشتر وقت ها در طلب دنيا هستم تا غذاى بهتر و خانه زيباتر بيابم، سفره ام چرب تر باشد تا كامم را خوش نمايد، ماشين و خانه ام بهتر باشد تا چشمم را خوش آيد; ولى كام روح و جانم چه مى شود؟ چرا از آن غافل شده ام؟ گويا خود را گم كرده ام و به فكر يافتنش نيستم.
قرآن مى گويد: "مانند كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم كارى كرد كه آنان خودشان را فراموش كردند."
[5] هركس خدا را فراموش كند به "خودفراموشى" گرفتار مى شود، در لذّت ها و شهوت ها غرق مى شود و هدف از آفرينش خود را فراموش مى كند و از رحمت خدا محروم مى گردد.
روزى على(عليه السلام) به يارانش فرمود: "در شگفتم از كسى كه اگر چيزى را گم كند آن را مى طلبد، امّا خود را گم كرده است و در جستوجوى آن نيست."
[6] كمال من در اين است كه از دنياى خاكى به سوى ملكوت، نظر كنم و چشم دل به آنجا اندازم، مرگ در كمين است و فرصت محدود، چه بسا فردا من در قبر و زير خاك ها آرميده باشم، تا فرصت دارم بايد چاره اى بينديشم، چرا عمر خود را براى دنياى بىوفا صرف مى كنم؟ بايد براى آنچه خلق شده ام، تلاش كنم، اينجا آمده ام تا از معرفت، توشه اى برگيرم و قلب خويش از عشق به خدا، لبريز سازم.
* * *
بايد از ابراهيم(عليه السلام) درس بگيرم و به چيزى كه نابود مى شود، دل نبندم، وقتى او كسانى را ديد كه ستاره و ماه و خورشيد مى پرستند بر سر آنان فرياد برآورد: من چيزى را كه غروب مى كند، دوست ندارم و از چيزهايى كه شما آن را مى پرستيد، بيزارم.
من با تمام وجود به خدايى رو مى كنم كه آسمان ها و زمين را آفريده است، من در ايمان به خداى خويش، اخلاص دارم و از مشركان نيستم و براى خداى خود شريكى برنگزيده ام.
[7] اين صداى ابراهيم(عليه السلام) است كه در گوش تاريخ طنين انداخته است، اين نغمه جاويد عشق و پرستش است، او بر سر همه انسان ها فرياد برمى آورد كه درباره معشوق هاى خود، فكر كنند. هركس معشوقى برگزيند كه پايان داشته باشد، خود او هم پايان خواهد داشت.
خوشا به حال كسى كه معشوقى دارد بى پايان! چنين كسى هرگز تمام نمى شود.