کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سيزده

      فصل سيزده


    خدا فطرت انسان را به گونه اى آفريده است كه تمنّاى زيبايى دارد. زيبايى برايم جذّاب است، چيزى كه زشت است كه دل مرا نمى ربايد تا بخواهم از آن دل بكنم، زيبايى، دلرباست. خدا دنيا را زيبا آفريده است تا امتحان معنا داشته باشد.
    اگر دنيا، جلوه هاى دلفريب نداشت كه همه از آن مى گذشتند. اين حكمت خداست كه دنيا را زيبا آفريد تا آشكار شود چه كسى زيبايى را انتخاب مى كند و چه كسى زيباآفرين را. كسانى كه از انس با زيباآفرين بهره مى برند ديگر شيفته دنيا نمى شوند.
    قرآن مى گويد: "خدا آنچه را در روى زمين است مايه زينت آن قرار داد و دنيا را زيبا جلوه داد تا انسان ها را امتحان كند."[27]
    خدا به همه چيز آگاه است، او از بندگان امتحان مى گيرد تا استعدادهاى آنان شكوفا شود.

    * * *


    وقتى مسافران به سفر مى روند، خسته مى شوند و نياز به استراحت دارند، آنان ميان راه در استراحتگاهى توقّف مى كنند تا ساعتى بيارامند و خستگى سفر را از تن بيرون كنند. وقتى توان يافتند بار ديگر به راه مى افتند و به سوى مقصد به پيش مى روند. خدا اين دنيا را همچون آسايشگاهى بر سر راه آخرت قرار داد تا رهروان راه كمال در آن دمى، بياسايند.
    كودكان هم در مدرسه "زنگ تفريح" دارند، وقتى ساعتى در كلاس درس نشستند، براى استراحت به حياط مدرسه مى روند و بازى و شادى مى كنند تا براى درس بعد آماده باشند. بازى كردن كودك در آن زمان، بسيار خوب است; امّا اگر كودكى چنان سرگرم بازى شود كه كلاس و درس را فراموش كند، خطا كرده است.
    انسان براى كمال به دنيا نياز دارد تا خستگى راه از تن بيرون كند، پيامبر فرمود: "ازدواج سنّت من است، هركس از سنّت من دورى كند از من نيست."[28]
    قرآن، زندگى دنيا را بازيچه مى داند، اگر كسى همّت و وقت خود را فقط صرف زيبايى هاى دنيا كند به خود ضرر زده است. او راه را گم كرده است، مسافرى كه وقتى به استراحتگاه مى رسيد ديگر سفر را از ياد مى برد، ضرر كرده است، كودكى كه در مدرسه فقط به بازى بپردازد از كمال بازمى ماند.

    * * *


    قرآن فرياد برمى آورد:
    "وعده خدا كه روز قيامت است، حق است، مبادا زندگى دنيا شما را فريب دهد."[29]
    عشق به دنيا سبب مى شود هدف اصلى خويش را فراموش كنم، بايد به عاقبت خويش فكر كنم، به سكوت يك قبرستان در بامدادى خلوت پناه ببرم و به تماشا بنشينم.
    كسانى كه در دل خاك آرميده اند، حقيقت را برايم مى گويند. آنان در سخن خويش، راستگو هستند، در سكوت خود، فريادها دارند، اگر گوش دل من شنوا باشد، قصّه آنان را مى شنوم، اين گوشه اى از سخن آنان است: "توانايى ما به ناتوانى تبديل شده است، زيبايى ها از بين رفته است، شوهران دل به ديگرى بسته اند، زنان، شوهرِ ديگرى برگزيده اند، ثروت ما تقسيم شده است، در خانه ما ديگران ساكن شدند، ياد ما به فراموشى سپرده شد، فخرفروشى ها بر باد رفت، آرزوها تباه شد... ."
    اگر اين سخن آنان را بشنوم به اين باور مى رسم كه هركس دل به دنيا مى بندد يا كور است يا مست است يا ديوانه.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۳: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن