کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شش

      فصل شش


    امانت چيزى است كه يك روز به من مى دهند و روز ديگر از من بازمى ستانند، نعمت هايى كه خدا در اين دنيا به من داده، امانت اوست، اشكال از من است كه خيال مى كنم اين امانت ها از خودِ من است و مالك آن ها هستم.
    خدا براى امتحان مرا به اينجا آورده و به من اين نعمت ها را امانت داده است، امتحان هم براى گزينش است تا خوبان از بدان جدا شوند: "خدايى كه مرگ و زندگى را آفريد تا بندگان خود را آزمايش كند كه اعمال كدام يك از آنان بهتر است."[8]
    آرى، اين آزمايش براى اين بود كه انسان ها، خودشان را بهتر بشناسند وگرنه خدا به همه چيز آگاهى دارد و به امتحانِ بندگان نياز ندارد.
    حضرت على(عليه السلام) فرمود: "دنيا بازارى است كه عده اى در آن سود مى كنند و عده اى هم خسران!"[9]
    در هر بازار با سرمايه براى تجارت مى روند، بيشتر مردم از بازار دنيا با خسران بيرون مى آيند، عدّه اى خود را مى بازند، گروهى هم سرمايه را مى بازند و وقت خود را به تماشاى بازار مى گذرانند و در پايان با دست خالى از بازار خارج مى شوند.
    شيطان در اين بازار در كمين نشسته تا سرمايه مرا به تاراج ببرد و چون در كار خود موفّق شد، بر حال من مى خندد. براستى چرا من دچار غفلت مى شوم و از فرصتى كه خدا به من داده است، بهره نمى برم، چرا فريب جلوه هاى اين دنيا را مى خورم و از سعادت، دور مى شوم؟

    * * *


    اين بازار دنيا است و سرمايه بزرگ من در آن، عقل است. آن كس كه خدا به او عقل داد چه نداد؟ آن كس كه خدا به او عقل نداد، چه داد؟ همه سعادت ها با عقل به دست مى آيد و بدبختى انسان هم از بى عقلى است.
    اين چه حكايتى است كه انسان، كمبود هر نعمتى را درك مى كند امّا كمبود عقل خود را نمى فهمد! يكى مى گويد: "چشم من ضعيف شده است"، ديگرى مى گويد: "بدنم، ضعف دارد و ديگر توان كار كردن ندارم"، يكى مى گويد: "ثروت من كم است"، ديگرى مى گويد: "خانه و كاشانه ندارم"، امّا تا به حال كسى را نديده ام بگويد: "عقل من كم است". همه خود را عاقل ترين مى دانند; ولى باز هم شيطان آنها را فريب مى دهد. شيطان دنيا را براى آنان زيبا جلوه مى دهد و آنان در جستجوى دنيا مى دوند با آنكه مى دانند دنيا، وفا ندارد.
    عقل چيست؟ چقدر خوب است پاسخ اين سؤال را از زبان على(عليه السلام) بشنوم:
    "عقل همان است كه خدا بهوسيله آن پرستش مى شود و بهشت بهوسيله آن به دست مى آيد."[10]
    من با عقل مى توانم خدا را بشناسم و به دستورات او عمل كنم و با اين سرمايه، سعادت ابدى را از آن خود كنم.

    * * *


    سرمايه ديگرم در دنيا، عمر من است، همين دقيقه ها و ثانيه ها. سرمايه من هستند، فرصت من محدود است، دير يا زود، عمر من به پايان مى رسد. دنيا، مزرعه آخرت است، مى ترسم كه به جاى كاشتن دانه، روزگار به غفلت طى كنم و با دست خالى، روانه قبر شوم.
    بايد لحظه مرگ خود را به خاطر آورم، لحظه اى كه مرا به سوى قبر مى برند تا مرا در اوج تنهايى رها كنند...
    حكايت من، حكايت آن يخ فروشى است كه به بازار آمد، آفتاب بالا آمد و يخ ها كم كم ذوب مى شدند، او فرياد برآورد: "به من رحم كنيد كه سرمايه ام آب مى شود!".
    چرا من سرمايه ام را بر باد مى دهم؟ كسى كه تلاشى نكرده است، توشه اى ندارد، كسى كه نكاشته است خوشه اى ندارد. آيا مى خواهم با دست خالى، روانه سفر شوم؟


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن