کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى وسه

      فصل سى وسه


    گاه غصّه دنيا مرا از هدف اصلى ام دور مى كند. من به اينجا آمده ام تا رشد كنم و راه كمال را بپيمايم و به سوى ملكوت پرواز كنم. دنيا براى روح انسان، زندان است، وقتى همه فكر و ذكر من، دنيا مى شود و براى رسيدن به آن، همه وقت خود را صرف مى كنم، خسران كرده ام.
    بايد براى كسب روزى تلاش كنم; امّا بايد به خدا توكّل كنم و به آنچه او برايم مقدّر داشته است راضى و خشنود باشم. خوشا به حال كسى كه به اندازه برآورده شدن نيازهاى اساسى خود، تلاش مى كند و هرگز اجازه نمى دهد عشق به دنيا در دلش جاى بگيرد.
    خوشا به حال كسى كه به اندازه كفايت زندگى اش تلاش مى كند و هرگز به دنبال تجمّل گرايى نمى رود. تجمّل گرايى دامى است كه هركس گرفتار آن شد، ديگر روى آرامش را نمى بيند. او هر روز در فكر وسيله اى زيباتر و بهتر است، درحالى كه به آن نياز ندارد.
    او فقط مى خواهد وسيله زيباتر داشته باشد، هرچه امروز تهيّه كند، فردا كهنه مى شود و بهتر و زيباتر از آن به بازار مى آيد و او به دنبال آن مى رود. او عمر خود را اين گونه تباه مى كند. ذهن او همواره در جستوجوى وسيله زيباتر و بهتر است و از ياد خدا غافل مى شود.
    آرى! همه همّت او در تجمّل گرايى خلاصه مى شود و براى همين به اندوهى گرفتار مى شود كه پايان ندارد و با اينكه ثروتمند است، وجودش، از فقر و نياز پر شده است. او به آرزويى دل بسته است كه هرگز به آن نمى رسد.

    * * *


    من ادّعا مى كنم خدا را دوست دارم. براستى آيا در اين ادّعاى خود راستگو هستم؟ بايد به اين حديث توجّه كنم تا حقيقت براى من آشكار شود.
    روزى خدا به موسى(عليه السلام) چنين وحى كرد: "اى موسى! دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد، امّا وقتى شب فرامى رسد از ياد من غافل مى شود و خواب چشمان او را مى ربايد."[59]
    كسانى كه خدا را دوست دارند نزديك سحر از خواب برمى خيزند و در آن خلوت شب با خدا راز و نياز مى كنند.
    چه شده است كه لذّت خواب براى من بيشتر از لذّت مناجات با خداست؟ من با نماز شب مى توانم به سعادت بزرگى برسم.
    اگر به من بگويند: "آيا دوست دارى با بزرگى ملاقات كنى؟" من حتماً جواب مثبت مى دهم و در اين راه سختى ها را هم تحمّل مى كنم. من مشتاق ديدار چنين كسى مى شوم و چه بسا شبى كه فرداى آن مى خواهم به ديدار او بروم از شدّت شوق، خواب به چشمم نيايد. شب كه فرامى رسد خدا مرا به خلوت راز و نياز با خود فرامى خواند، پس چرا من از اين دعوت خدا غفلت مى كنم و خواب برايم لذّت بخش تر به نظر مى آيد؟
    مرا چه شده است؟ آن صاحب مقام چند روزى قدرت و مقامى در اين دنيا دارد و دير يا زود، آن مقام را از دست مى دهد; امّا شكوه و عظمت خدا هميشگى است. چرا من همنشينى با خدا را از دست مى دهم؟ اين سخن خداست: "من همنشين كسى هستم كه مرا ياد كند."[60]

    * * *


    وقتى دوسوم شب مى گذرد، در آن ساعت مردم در خواب هستند، يك سوم شب باقى مانده است، بندگان خوب خدا در آن وقت از خواب برمى خيزند تا با خدا راز و نياز كنند. در آن هنگام، خدا فرشته اى را مأمور مى كند تا پيامى را از طرف او اعلام كند. اين پيام از طرف خداست و آن فرشته تا سپيده صبح، چنين ندا مى دهد: "آيا كسى هست حاجتى داشته باشد و مرا بخواند تا حاجت او را روا كنم؟ آيا گنهكارى هست كه از من طلب بخشش كند تا من گناه او را ببخشم؟"[61]
    آرى! خدا اين گونه بندگانش را به خلوت و مناجات با خود فرامى خواند. اگر من واقعاً به اين سخن باور داشته باشم، ديگر چگونه مى توانم همه لحظات شب جمعه را در خواب و غفلت به سر ببرم؟ بايد ساعتى را براى خلوت با خداى خويش قرار بدهم و با او راز و نياز كنم.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۳: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن