کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وهشت

      فصل بيست وهشت


    روح من از ملكوت است و من چند روزى در اين دنيا مسافر هستم، آمده ام تا پخته شوم، عيب ها و نقص ها را از خود بزدايم و به ملكوت بازگردم. مرگ پايان من نيست، من مرغ مهاجرى هستم كه بايد به هجرت بينديشم.
    اين ها شنيده هاى من است، من در چاه طبيعت گرفتار شده ام، چشم من فقط اين دنياى خاكى را مى بيند، من از ملكوت چيزى نديده ام، قلب من در حجاب ها گرفتار شده است، غمى سخت در دلم نشسته است. چشم دل من بسته است، گوش دلم هم ناشنواست، مى دانم كه روز قيامت حق است; ولى بايد باورم به قيامت، زياد و زيادتر شود.
    قرآن مى گويد: هر كس دعاى يونس(عليه السلام) را بخواند از غم و غصّه نجات مى يابد. من بايد قصّه يونس(عليه السلام) را بدانم...

    * * *


    خدا يونس(عليه السلام) را به پيامبرى برگزيد و از او خواست به سوى مردمى برود كه در نينوا (در كشور عراق) زندگى مى كردند.
    او به نينوا رفت و سىوسه سال، مردم را به يكتاپرستى دعوت كرد، در اين مدّت فقط دو نفر به او ايمان آوردند، مردم با يونس(عليه السلام) تندى مى كردند و او را تهديد به قتل مى نمودند، يونس(عليه السلام)آنان را نفرين كرد و از خدا خواست بر آنان عذاب را نازل كند.
    خدا به يونس(عليه السلام) وحى كرد كه طلوع آفتابِ روز چهارشنبه، نيمه ماه، عذاب نازل مى شود، يونس(عليه السلام) زمان نزول عذاب را به ديگران خبر داد. او از دست مردم بسيار عصبانى بود كه چرا فريب شيطان را خورده و به گمراهى افتاده اند، سپس شهر را ترك كرد.
    قبل از آنكه عذاب فرارسد، مردم تصميم گرفتند توبه كنند، هنوز ساعتى به نزول عذاب مانده بود كه صداى گريه آنان، همه جا را فرا گرفت، خدا توبه آنان را پذيرفت و عذاب را از آنان برداشت كه او خداى بخشنده و مهربان است.[48]
    شهر نينوا كنار رود فرات واقع شده بود، يونس(عليه السلام) به سوى فرات رفت. رود فرات رود بزرگى بود و كشتى ها به راحتى در آن رفت و آمد مى كردند، يونس(عليه السلام)سوار كشتى شد. كشتى به سوى "خليج فارس" حركت كرد. وقتى كشتى به وسط دريا رسيد. يونس(عليه السلام)گمان مى كرد كه خدا بر او سخت نخواهد گرفت.[49]
    خدا نهنگ بزرگى را بر اهل آن كشتى مسلّط كرد، آن ها فهميدند كه آن نهنگ، يكى از آنان را مى خواهد، آن ها به قرعه رو آوردند و قرعه به نام يونس(عليه السلام)درآمد، آن ها يونس(عليه السلام)را به آب انداختند. يونس(عليه السلام) درون شكم نهنگ قرار گرفت. بعضى از نهنگ ها بيش از سى متر طول دارند و به راحتى مى توانند انسانى را ببلعند.
    يونس(عليه السلام) تقريباً يك هفته در شكم نهنگ باقى ماند، زنده ماندن يك انسان در شكم نهنگ به قدرت و اراده خدا بود، خدا به هر كار كه بخواهد تواناست.[50]
    او در تاريكى ها گرفتار شده بود.
    (فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ).[51]
    او در اين تاريكى ها خدا را خواند و گفت: "جز تو خدايى نيست، تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، اين من هستم كه به خود ستم كردم".
    خدا هم صداى او را از دل دريا شنيد، خدا به بندگان خود نزديك است، صداى آنان را مى شنود. خدا دعاى يونس(عليه السلام) را مستجاب كرد و او را از آن گرفتارى نجات داد، خدا اين گونه مؤمنان را نجات مى دهد.
    نهنگ به ساحل آمد و يونس(عليه السلام) را به آنجا افكند. يونس(عليه السلام) بسيار ضعيف شده بود، مدّتى گذشت تا او سلامتى خود را بازيافت و به سوى قوم خود رفت، مردم با ديدن او بسيار خوشحال شدند و به او ايمان آوردند.[52]

    * * *


    يونس(عليه السلام) در دل نهنگ اين گونه خداى خود را خواند:
    "لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ".
    اين ذكر را "ذكر يونسيه" مى گويند; ذكرى كه يونس(عليه السلام) آن را گفت و نجات پيدا كرد، او در دل تاريكى ها و در عمق دريا بود، من هم در عمق چاه طبيعت گرفتار شده ام، تاريكى گناه و معصيت به من هجوم آورده است، شيطان مرا وسوسه مى كند، هوس ها و شهوت ها مرا به سوى خود فرامى خواند، من در تاريكى ها گرفتار شده ام، غم و اندوه بر دلم چيره شده است، چشم دلم كور است...
    بايد برخيزم به سجده بروم و اين ذكر را بارها بخوانم، امّا چرا در سجده؟
    انسان در سجده به خدا نزديك تر از همه لحظه هاى ديگر است، وقتى كسى در مقابل خدا به سجده مى افتد، نهايت تواضع و فروتنى خود را نشان مى دهد، سجده نشانه اى از فناىِ هوس ها و خودبينى ها است.
    در دل شب با خداى خويش در سجده چنين نجوا كنم: اى خداى من! من جز تو خدايى ندارم، تو از هر عيب و نقصى به دور هستى، اين من هستم كه به خود ستم كردم، گناه و معصيت كردم و از ياد تو غافل شدم، محبّت دنيا را در دل خود جاى دادم و اسير و گرفتار جلوه هاى دروغين آن شدم، اكنون تو به فريادم برس و دست مرا بگير!
    امشب در سجده چندين بار بگويم، شب هاى ديگر اين عدد را زيادتر كنم تا سرانجام در سجده چهارصد بار اين ذكر را بگويم. بهترين هنگام براى اين سجده بعد از نماز عشا يا هنگام سحر مى باشد. شنيده ام بزرگان زيادى هر شب اين گونه سجده مى رفته اند و به بركت آن، دريچه هايى از معرفت به سوى آنان باز شده است.

    * * *


    نزد استادى رفته بودم، از او خواستم مرا راهنمايى كند تا بتوانم مسير كمال را سريع تر طى كنم. گفت: همه اعمالى كه خدا بر تو واجب كرده است، انجام بده و اين دو كار مستحب را فراموش نكن كه من هيچ عملى مستحبى را همانند اين دو نديدم:
    1. هر شبانه روز حداقل يك سجده طولانى داشته باش و در آن سجده تا آنجا كه مى توانى ذكر يونسيه را تكرار كن: "لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ". خودت را در زندان طبيعت تصور كن و از خدا بخواه كه تو را نجات بدهد.
    2. در عصر جمعه هم صد بار سوره قدر را بخوان. بدان كه در شب جمعه، هزار رحمت الهى نازل مى شود و آن هزار رحمت شامل حال كسى مى گردد كه عصر جمعه صد بار سوره قدر را بخواند.[53]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۸: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن