کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست ودو

      فصل بيست ودو


    مى خواهم با خدا رفيق شوم، امّا نمى دانم چگونه! احساس مى كنم دلم براى خداى مهربانم تنگ شده است، احساس دورى مى كنم، با خود مى گويم شايد او مرا دوست ندارد، شايد نمى خواهد صدايم را بشنود!
    دوست دارم محبّت او در دلم غوغا كند به گونه اى كه وقتى نامش را بشنوم، قلبم به تپش بيفتد.
    دلم مى خواهد مهربانى او را احساس كنم، امّا من از دست خودم ناراحت هستم، هنوز نتوانسته ام يك نماز با حضور قلب كامل بخوانم. چرا اين قدر از او دور هستم؟ چرا غفلت تمام وجودم را فراگرفته است؟ چرا ياد خدا براى من شيرين نيست؟ چرا محبّت او در دلم، غوغا نمى كند؟

    * * *


    او خدايى است كه سياهى شب، روشنايى روز، ماه و خورشيد و برگ درختان و همه هستى براى او سجده مى كنند، ذكر او را مى گويند و از يادش غافل نمى شوند. من كجا و محبّت خدا كجا! او چه نيازى به عبادت من دارد؟ وقتى همه هستى او را سجده مى كنند و عاشق اويند، محبّت و نماز من به چه كار مى آيد؟
    آه مى كشم، دلم مى سوزد، اشكم جارى مى شود، من هم دوست دارم مثل همه هستى، از روى راستى و حقيقت او را سجده كنم.
    خدا در قرآن مى فرمايد: "من از رگ گردن به شما نزديك تر هستم."[41]
    خدا مرا خلق كرده و از آنچه در دل من مى گذرد، آگاه است، او از وسوسه هايى كه در دل من ايجاد مى شود، باخبر است، او به من از رگ گردنم نزديك تر است.

    * * *


    اين سخن چه پيامى براى من دارد؟ خدا از "حبل الوَريد" به انسان نزديك تر است.
    "حبل الوريد" چيست؟
    رگى كه به شكل طناب است و بعضى آن را رگ گردن معنا كرده اند.
    من بايد تلاش كنم معناى دقيق اين جمله را بفهمم.
    در روزگارى كه قرآن نازل شد، وقتى مى خواستند بگويند چيزى به آن ها بسيار نزديك است، مى گفتند: "آن چيز به ما نزديك تر از حبل الوريد است." منظور آنان از حبل الوريد، قلب انسان بود. آنان قلب را جايگاه روح مى دانستند.
    اكنون من بايد اين آيه را اين گونه معنا كنم: "خدا از روح من به من نزديك تر است." آرى! خدا از خودِ من به من نزديك تر است.

    * * *


    اگر خدا از من به خودم نزديك تر است، پس چرا من احساس نمى كنم به او نزديك هستم؟
    جواب سؤال من اين است: درست است كه او به من نزديك است، امّا من از او دور هستم، مشكل از طرف من است، وقتى دل من از محبّت دنيا آكنده مى شود، وقتى عشق دنيا در دلم بيداد مى كند از او دور مى شوم. من بايد اين پرده غفلت را بزدايم.
    من بايد نزديك شوم، بايد به قُرب خدا برسم; بايد به عبوديّت و بندگى او برسم، وقتى واقعاً به عبوديّت رسيدم، آن وقت اين فاصله برداشته مى شود. راه رسيدن به عبوديّت هم عبادت است. بايد دغدغه او را داشته باشم، او را صدا بزنم، در سجده هاى طولانى او را بخوانم، او را از روى صدق و راستى، عبادت كنم. اين عبادت است كه عبوديّت را به ارمغان مى آورد.
    پيامبر اسلام هم چهل سال بندگى كرد، سپس به مقام پيامبرى رسيد: "اشهد أنَّ محمّداً عبدُه و رسولُه."
    عبادتى كه با اخلاص همراه باشد، انس با خدا را به همراه مى آورد. من بايد از اين ها بهره ببرم: "ذكر، نماز با توجّه، نماز شب، قرآن خواندن، خلوت، سكوت و...".
    خوشا به حال كسى كه شيرينى ياد خدا را در قلبش احساس مى كند و همواره به ياد خداست! وجودش چنان از نام و ياد خدا پر شده است كه ديگر مجالى براى خودبينى نمانده است، براى چنين كسى ديگر فاصله و غفلتى باقى نمى ماند. او خود را در حضور خدا مى يابد و لذّت انس با او را درك مى كند. جز خدا محبوب ديگرى ندارد و همه لحظه هايش براى خداست.

    * * *


    خدا قلب انسان را حرم خودش قرار داد، من بايد مواظب باشم كه در اين حرم، غير خدا را جاى ندهم، خدا اين استعداد را به قلب من داده است كه همواره در ذكر و ياد او باشد، من بايد از اين استعداد بهره ببرم و به آنجايى برسم كه در قلب من جز خدا چيزى نباشد.
    خوشا به حال كسى كه با قلب خودش، ذكر خدا را مى گويد! اين يك قانون است: فرشتگان فقط چيزى را مى نويسند كه مى شنوند. وقتى كسى با زبانش، ذكر خدا را مى گويد، فرشتگان اين ذكر او را مى نويسند تا در روز قيامت خدا به او ثواب بدهد; امّا اگر كسى در قلب خود، ذكر خدا را گفت، فرشتگان از آن خبر ندارند و نمى توانند آن را بنويسند، براى همين است كه آنان از ثواب ذكر قلبى بى خبرند و اين خود خداست كه از اين كار باخبر است و فقط خود او مى داند كه اين كار چقدر ارزش دارد و براى همين خود خدا ثواب آن را براى مؤمن مى نويسد.[42]
    وقتى ياد خدا در جان و دل مؤمن جاى گرفت، او ديگر به بهشت وارد شده است، كسى كه به بهشت مى رود هيچ غم و اندوهى ندارد و به آرامش مى رسد، چنين كسى در همين دنيا در آرامش است; زيرا ياد خدا ريشه همه ترس ها و اندوه ها را مى سوزاند، او در همين دنيا به بالاترين لذّت ها مى رسد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۲: از كتاب پنجره سوم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن