کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنج

      فصل پنج


    امشب ، شب بيست و پنجم ماه ذى القعده است ، تا عيد قربان ، پانزده روز مانده است ، بايد هر چه سريع تر به سوى مكّه حركت كنيم .[13]
    پيامبر در مسجد اعلام مى كند كه ما فردا سفر خود را آغاز مى كنيم .
    همسفر خوبم ! مى بينم كه تو هم مانند من ، بسيار خوشحال هستى !
    سرانجام موقع حركت فرا مى رسد و ما براى ديدار خانه دوست حركت خواهيم كرد ، چه سعادتى بالاتر از اين كه ما همراه پيامبر خدا، به اين سفر معنوى برويم .
    خورشيد طلوع كرده است و كاروان بزرگى ، آماده حركت است ، تا چشم كار مى كند زنان و مردانى را مى بينى كه از همه جا براى سفر حج به اينجا آمده اند .
    همه منتظر هستند تا پيامبر از خانه خود بيرون بيايد و سفر آغاز شود .
    آنجا را نگاه كن !
    پيامبر در حالى كه حسن و حسين(عليهما السلام) را همراه خود دارد از خانه خارج مى شود ، فاطمه(عليها السلام) هم در ميان زنان به چشم مى خورد ، پيامبر سوار بر شتر خود مى شود و حركت آغاز مى شود .
    صداى الله اكبر همه جا را فرا گرفته است ، عدّه اى بر شتر سوار هستند و عدّه زيادى هم پياده به اين سفر آمده اند.
    حدود هشت كيلومتر راه مى رويم و به ميقات شجره مى رسيم .
    اينجا ميقات كسانى است كه از راه مدينه به سوى مكّه مى روند .
    حتماً مى پرسى: ميقات يعنى چه ؟
    ميقات به جايى مى گويند كه تو بايد لباس هاى دنيايى را از تن خود بيرون بياورى و لباس سفيد احرام به تن كنى .
    ما در اينجا نداى لبّيك بر زبان جارى مى سازيم و دعوت خدا را اجابت مى كنيم .
    زمانى كه ابراهيم(عليه السلام) خانه خدا را بازسازى كرد خدا به او دستور داد تا بر بالاى كوهى برود و همه مردم را به زيارت خانه خدا دعوت كند .
    صداى ابراهيم(عليه السلام) در گوش تاريخ طنين انداخته و همه خداپرستان را به زيارت كعبه فرا مى خواند .
    و اكنون تو كه در اينجا ذكر لبّيك را بر زبان جارى مى كنى در واقع دعوت ابراهيم(عليه السلام) را اجابت مى كنى .[14]
    همسفر خوبم !
    آيا مى دانى معناى كلمه لبّيك چيست ؟
    من مثالى مى زنم و فكر مى كنم اين گونه بتوانم به تو كمك كنم : اگر يك نفر ، شما را با اسم صدا بزند ، در جواب او مى گوييد : بله .
    اين بله ، همان لبّيك است ، يعنى اگر شما عرب زبان بوديد وقتى كسى شما را صدا مى زد به جاى بله از كلمه لبّيك استفاده مى كرديد .
    اكنون ، حواست جمع باشد ، قرار است در اين مكان مقدّس ، دعوت خدا را اجابت كنى و به اين دعوت ، بله بگويى .
    دوست عزيزم !
    زود باش ! الآن اذان ظهر را مى گويند ، بايد برويم غسل نماييم و لباس احرام بر تن كنيم .
    مبارك باشد !
    تو در لباس زيباى احرام ، ديگر كبوتر حرم شده اى !
    آنجا را نگاه كن !
    آن طرف را مى گويم ، آن 66 شتر ، شترهايى است كه پيامبر براى قربانى كردن ، همراه خود آورده است .[15]
    بلال ، اذان گوى پيامبر را نگاه كن !
    او منتظر است كه خورشيد به وسط آسمان برسد تا اذان ظهر را بگويد .
    همه مردم پشت سر پيامبر در صف هاى منظّمى نشسته اند ، پيامبر تصميم دارد بعد از نماز ظهر ، ذكر لبّيك را بگويد و مُحرِم شود .
    الله اكبر !
    اين صداى بلال است كه در ميقات مى پيچد .
    پيامبر لباس احرام بر تن كرده و در مقابل خداى خود به نماز ايستاده است ، تمام فرشتگان براى ديدن اين منظره به صف ايستاده اند .
    نماز تمام مى شود و پيامبر مى خواهد ذكر لبّيك را بر زبان جارى كند .
    اشك در چشمان پيامبر حلقه مى زند و مى گويد: "لبّيك اللهُمّ لبّيك ، لبّيك لا شَريكَ لَكَ لبّيك . . . به سوى تو مى آيم اى خداى بى همتا ! دعوت تو را اجابت مى كنم ، اى كسى كه همه نعمت ها از آنِ توست !".
    اشك ها و لبّيك ها در هم مى آميزد و شورى به پا مى شود .[16]





نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب روى دست آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن