خداى من !
چه بِركه زيبايى ! چه آب باصفايى !
قربان بزرگى خدا بشوم كه در دل كوير ، بركه اى به اين زيبايى درست كرده است !
من كنار بركه مى روم و از آب زلال آن سيراب مى شوم و شكر خدا را به جا مى آورم .
به راستى كه اين عرب ها چه زبان شيوايى دارند !
حتماً مى گويى چرا !
آنها چه اسم خوبى براى اين بركه انتخاب كرده اند: غدير خُم !
حق دارى از من سؤال كنى كه معناى كلمه خُم چيست !
خوب حالا كه سؤال كردى بايد كمى حوصله كنى تا برايت توضيح دهم .
وقتى تو جارو به دست بگيرى و خانه خودت را حسابى تميز كنى آن وقت هر كس به خانه تو نگاه كند مى گويد : اين خانه ، تميز شده است .
امّا اگر يك دوست عرب زبان داشته باشى، وقتى خانه تميز تو را ببيند مى گويد : خُمّ .
منظور او اين است كه اين خانه بسيار تميز شده است .
خوب ، اكنون به اين بركه زيبا نگاه كن ! آب اين بركه چقدر زلال و صاف است !
اگر بخواهى اسمى براى اينجا بگذارى چه مى گويى ؟
درست حدس زدم ؟ اسم پيشنهادى شما اين است : بِركه زلال .
امّا اينجا سرزمين حجاز است و همه به عربى سخن مى گويند ، پس ما بايد اين اسم شما را به عربى ترجمه كنيم .
[82] به نظر شما ترجمه عربى بركه زلال چه مى شود ؟
درست ترجمه كردى : غدير خم !
دوست خوبم ! ديگر وقت نيست ، كاروان بايد به حركت خود ادامه دهد .
كاش فرصتى بود تا كمى اينجا مى مانديم و صفا مى كرديم !
من نمى توانم از آبىِ اين آب، چشم برگيرم !
ساعت حدود نه صبح است ، ولى ما نمى توانيم اينجا بمانيم ، ان شاءالله براى نماز ظهر در منزلگاه بعدى توقّف خواهيم كرد !
[83] عدّه اى مشك ها را پر از آب مى كنند و به كاروان ملحق مى شوند .
پيامبر در حالى كه بر شتر خود سوار است به بركه مى رسد .
صدايى به گوش پيامبر مى رسد :
(يَـأَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ... ) .
"اى پيامبر ! آنچه بر تو نازل كرده ايم براى مردم بگو كه اگر اين كار را نكنى، وظيفه خود را انجام نداده اى و خداوند تو را از فتنه ها حفظ مى كند ".
[84] وعده خدا فرا مى رسد ، خدا مى خواهد كنار اين آب ، مردم را با ولايت آشنا سازد .
[85] همان گونه كه آب اين بركه ، تشنگان كوير را جانى تازه مى بخشد ، ولايت على(عليه السلام) هم تشنگان مسير كمال را جانى ديگر خواهد بخشيد .
مردم از آيه مهمّى كه بر پيامبر نازل شده است خبر ندارند .
صداى پيامبر سكوت صحرا را مى شكند : "شتر مرا بخوابانيد ! به خدا قسم ، تا دستور خداى خويش را انجام ندهم از اين سرزمين نمى روم ".
[86] همسفرم ! اينجا سرزمين مقدّسى است ، خدا اينجا را براى بيعت مردم با على(عليه السلام) انتخاب كرده است .
سرزمين عرفات، شايسته اين نبود تا جشنِ ولايت على(عليه السلام) در آنجا برگزار شود ، امّا اين سرزمين شايستگى دارد تا آيينه تمام نماى ولايت شود .
شتر پيامبر را به زمين مى خوابانند و پيامبر از شتر پياده مى شود .
چهره پيامبر از خوشحالى مى درخشد ، هيچ كس پيامبر را تا به حال اين قدر خوشحال نديده است .
به خدا قسم ، هيچ قلمى نمى تواند اين شادى پيامبر را به تصوير بكشد !
مردم ، همه در تعجّب هستند ، آنها نمى دانند چرا پيامبر دستور توقّف داده است .
همسفرم ! يادت نرفته كه جمعيّت اين كاروان ، 120 هزار نفر است !
نگاه كن ! اوّل كاروان چند كيلومتر جلوتر از ما هستند ، خيلى ها هم هنوز از ما عقب ترند ، من فكر مى كنم كه طول اين كاروان چندين كيلومتر بشود .
[87] بايد صبر كنيم تا همه به اينجا برسند .
پيامبر دستور مى دهد تا چند سوار نزد او بروند ، پيامبر به آنها دستور مى دهد تا به همه كسانى كه جلوتر رفته اند خبر بدهند كه برگردند .
همچنين پيامبر عدّه اى را مى فرستد تا به آنهايى هم كه عقب هستند خبر بدهند كه زودتر خود را به اينجا برسانند ، همه بايد كنار اين غدير جمع بشوند .