وقتى در مدينه بوديم جبرئيل بر پيامبر نازل شد و به آن حضرت دستور داد تا سفر مهم خود را شروع كند و در آن سفر ، حجِّ خانه خدا و ولايت على(عليه السلام) را براى مردم بيان نمايد .
قرار است در اين سفر اسلام كامل شود ، پيامبر تا امروز همه واجبات را براى مردم گفته است ، فقط ولايت على(عليه السلام) مانده است كه بايد در اين سفر براى مردم بيان شود .
آيا مى دانى كه در همين صحراى عرفات، آيه ولايت نازل مى شود ؟
گوش كن ، اين جبرئيل است كه با پيامبر سخن مى گويد : "اى محمّد ! خدا به تو سلام مى رساند و از تو مى خواهد تا به عهد خود وفا كنى و على را به عنوان جانشين خود معرّفى كنى ".
[47] امروز مردم بايد بدانند كه حج با ولايت على(عليه السلام) كامل مى شود .
امّا پيامبر رو به جبرئيل مى كند و مى گويد : "اى جبرئيل ! عدّه اى از اين مردم دشمنى و كينه على را به دل دارند ، مى ترسم كه آنان در ميان امّت من اختلاف ايجاد كنند و باعث شوند امّت من از اسلام روى برگردانند ، از تو مى خواهم كه از خدا بخواهى تا مرا از فتنه آنها ايمن گرداند" .
[48] همسفر خوبم ! پيامبر مى داند كه بزرگان قبيله قُريش هرگز به جانشينى على(عليه السلام)راضى نخواهند شد .
قريش يكى از بزرگ ترين قبيله هاى عرب است ، رياست شهر مكّه به دست اين قبيله است و براى همين تمام عرب ها به اين قبيله احترام مى گذارند .
گر چه خود پيامبر نيز از اين قبيله است ، امّا بزرگان اين قبيله با اسلام دشمنى هاى زيادى نمودند .
على(عليه السلام) در جنگ بدر و اُحُد ، بزرگان قريش را كه به جنگ اسلام آمده بودند ، كشته است .
[49] اگر شمشير على(عليه السلام) در جنگ بدر و اُحُد نبود ، دشمنان ، اسلام را نابود كرده بودند .
اين على(عليه السلام) بود كه بدون هيچ گونه ترس و واهمه اى در مقابل آنها ايستاد و تا پاى جان از اسلام دفاع كرد .
امروز بزرگان قريش به ظاهر مسلمان شده اند ، امّا آنها كينه بزرگى از على(عليه السلام) به دل دارند .
آنها رسم هاى روزگار جاهليّت را فراموش نكرده اند و در فكر انتقام خون قريش هستند .
اگر امروز آنها بفهمند كه پيامبر مى خواهد على(عليه السلام) را به عنوان جانشين خود معرّفى كند، دسيسه خواهند كرد .
براى همين، پيامبر مى خواهد، خدا او را از فتنه هاى آنها ايمن كند .
جبرئيل به آسمان مى رود...
اگر خوب نگاه كنى اشك را در چشمان پيامبر مى بينى ! او بزرگان قريش را به خوبى مى شناسد ، مى داند كه آنها به اين سادگى ، ولايت على(عليه السلام) را قبول نخواهند كرد .
پيامبر مى خواهد در بهترين موقعيّت ، اين مأموريّت مهم را انجام دهد ، او منتظر برگشتن جبرئيل است .
كاش همه مردم ، قلب صاف و بدون كينه اى داشتند ، آن وقت در همين سرزمين عرفات ، پيامبر مراسم بيعت با على(عليه السلام) را بر گزار مى كرد .
آنجا را نگاه كن !
پيامبر ، على(عليه السلام) را به حضور مى طلبد .
على(عليه السلام) با عجله مى آيد و پيامبر با او مشغول سخن مى شود و به او خبر مى دهد كه جبرئيل بر او نازل شده است .
همسفرم ! نگاه كن ، وقت زيادى تا غروب خورشيد نمانده است .
پيامبر نگاهى به خورشيد مى كند و دست به دعا برمى دارد ، او مى خواهد دعا كند .
دعاى پيامبر اين است : "خدايا ! من به عفو و بخشش تو پناه مى برم ، مرا از رحمت خود بى نصيب مگردان" .
[50] اكنون موقع حركت است ، همه مردم آماده شده اند . با غروب آفتاب همه به سوى سرزمين مَشعَر حركت مى كنند .
شورى بر پا مى شود ، گويى يك بيابان به حركت افتاده است ، تا چشم كار مى كند مردمانى را مى بينى كه به سوى سرزمين مشعر حركت مى كنند ، چه محشرى بر پا شده است !
تو هم با چشمانى اشكبار با سرزمين عرفات وداع مى كنى !
آيا بار ديگر ديدار اين سرزمين قسمت ما خواهد شد ؟