کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل يك

      فصل يك


    آيا تا به حال احساس كرده اى كه عاشق نيستى؟
    خيلى سخت است كه احساس عشق را از دست بدهى. ديگر زندگى براى تو بى معنا مى شود و نمى توانى زيبايى هاى زندگى را درك كنى.
    مگر بيشتر وقت ها، سراسر عشق و شور نيستى؟ مگر براى رسيدن به ثروت تلاش نمى كنى؟
    آيا ديده اى عدّه اى را كه چقدر براى جمع كردن مال دنيا تلاش مى كنند؟ آنها شب و روز كار مى كنند.
    من در مورد كسى صحبت مى كنم كه ضروريّات زندگى، مانند خانه، ماشين و ديگر امكانات را دارد، امّا باز هم مى دود.
    او هيچ گاه از جمع كردن ثروت دنيا سير نمى شود، چرا كه گفته اند: "مال دنيا مثل آب درياست هر چه بيشتر بنوشى بيشتر تشنه مى شوى".
    كسى كه ديوانه وار به دنبال دنياست، عاشق دنيا شده است، چه كند؟ عاشق نمى تواند به دنبال معشوق نباشد. اين يك قانون است.
    حتماً ديده اى كه بعضى ها عاشق شهرت مى شوند و براى رسيدن به آن تلاش زيادى مى كنند، بعضى ها به دنبال رياست هستند و در طلب آن بيقرارند.
    پس شور و عشق، هميشه در وجود ما هست، همه ما عاشق آفريده شده ايم، فقط معشوق ها مختلف اند.
    وقت آن رسيده است كه در مورد معشوق هاى خود فكر كنيم. وقتى معشوق ما عوض شود، ما نيز دچار تغيير بزرگى مى شويم.
    هر چه معشوق تو بزرگتر شود، تو بزرگتر مى گردى. اگر معشوق تو پايان داشته باشد، تو هم پايان خواهى داشت.
    خوشا به حال كسى كه معشوقى دارد بى پايان! چنين كسى هرگز تمام نمى شود.
    رفيقى داشتم كه خيلى ثروتمند بود و عمر خود را در راه كسب ثروت صرف كرده بود، لحظه هاى پايانى عمرش بود كه من به كنارش رفتم، اشك در چشمانش حلقه زده بود.
    او گريه مى كرد و همه اطرافيان او نگران بودند، آنها نمى دانستند راز اين گريه او چيست.
    من خيلى زود فهميدم كه گريه او، گريه عاشق دلسوخته است، عاشقى كه تا ساعتى ديگر براى هميشه از معشوق خود جدا مى شد.
    من آن روز درس بزرگى گرفتم، انسان بايد معشوقى را انتخاب كند كه پايان ندارد.
    آيا قصه حضرت ابراهيم(عليه السلام) را شنيده اى؟ وقتى به سرزمين كفر رفت، مردمانى را ديد كه ستاره اى را مى پرستيدند، صبر كرد تا آن ستاره غروب كرد، رو به آنان نمود و چنين گفت: "من چيزى را كه غروب مى كند دوست ندارم".
    او مى خواست به ما بگويد: اى انسان نامتناهى! نبايد گرفتار چيزى شوى كه پايان دارد.
    و حكايت آن مردمان، حكايت امروز من وتوست. افسوس كه ما عاشق چيزهايى شده ايم كه پايان دارند. خوشا به حال آنانى كه بى پايان شدند!
    قرآن در مورد ابراهيم(عليه السلام) مى گويد:
    (فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ الَّيْلُ رَأى كَوْكَبًا قَالَ هَـذَا رَبِّى فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لاَ أُحِبُّ الاَْفِلِينَ).
    و چون شب فرا رسيد او ستاره اى را ديد وگفت: "اين خداى من است"، امّا وقتى آن ستاره غروب كرد گفت: "من چيزى كه غروب مى كند را دوست ندارم".[1]
    تدبّرى در آيه :
    در زبان عربى براى "ناپديد شدن" معمولاً دو واژه استفاده مى شود: "غروب" و "أفول". تفاوت دقيقى بين اين دو واژه در زبان عربى وجود دارد:
    وقتى كه منظور ما فقط پنهان شدن چيزى باشد از واژه "غروب" استفاده مى كنيم; امّا هرگاه سخن از پنهان شدن چيزى باشد و بخواهيم به عدم ثبات آن اشاره كنيم از واژه "أفول" استفاده مى كنيم.
    به بيان ديگر اگر بگوييم "ستاره غروب كرد"، يعنى ستاره ناپديد شد; امّا اگر بگوييم "ستاره أفول كرد"، يعنى ستاره اى ناپديد شد كه معلوم بود روشنايى آن هميشگى نيست.
    قرآن در ماجراى حضرت ابراهيم(عليه السلام) از واژه "أفول" استفاده مى كند و در واقع مى خواهد اين پيام را به ما رساند كه ناپديد شدن ستاره چيزى بوده كه از اوّل مورد توجّه ابراهيم(عليه السلام) بوده است.[2]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن