کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى وچهار

      فصل سى وچهار


    اينجا بيابان خشكى است، هيچ درخت و سبزه اى ديده نمى شود، گاه از كنار بوته خارى عبور مى كنى.
    گرسنگى و تشنگى بيداد مى كند; امّا باز خوشحالى كه همراه پيامبر هستى! مى دانى كه اين افتخار نصيب هر كسى نمى شود. در اين سفر بهره هاى معنوى زيادى برده اى اگر چه اكنون گرسنگى آزارت مى دهد.
    سياهى پيدا مى شود، چند خيمه است. خيلى خوشحال مى شوى. جلوتر مى روى.
    تعدادى شتر و پيرمردى هم در آنجاست. ظاهراً حدس تو درست است، حتماً چيزى براى خوردن پيدا مى شود.
    پيامبر جلو مى رود و سلام مى كند و مى گويد: "آيا مى شود مقدارى از شير شتران را به ما بدهى؟"
    پيرمرد در جواب مى گويد: "شير شتران، غذاى ماست، ما نمى توانيم غذاى خود را به شما بدهيم".
    پيامبر رو به آسمان مى كند و مى گويد: "خدايا، مال و فرزندان اين مرد را زياد كن!"
    تو با خود مى گويى چاره اى نيست، اگر تا شب هم اينجا بايستى از شير شتر خبرى نيست!
    پيامبر حركت مى كند و در دل بيابان به پيش مى رود، لحظاتى بعد، خيمه ديگرى نمايان مى شود و شترانى كه مشغول چرا هستند.
    جوانى آنجا ايستاده است، پيامبر جلو مى رود و از او تقاضاى شير شتر مى كند. اين جوان مى فهمد كه همه تشنه و گرسنه اند، به سرعت به سوى خيمه مى رود، ظرفى را برمى دارد و به سوى شترى مى رود و شير مى دوشد و آن را مى آورد. پيامبر آن را مى نوشد. جوان دوباره مى رود و ظرف را پر از شير مى كند و مى آورد و به تو و بقيّه مى دهد.
    جوان مى داند كه مهمانان او عجله دارند و بايد سريع بروند. آنها نمى توانند زياد توقّف كنند، براى همين مى رود و بعد از لحظاتى با گوسفندى برمى گردد و آن گوسفند را به پيامبر مى دهد و مى گويد: "اين گوسفند را ذبح كنيد و ناهار خود را با آن تهيّه كنيد".
    پيامبر از او تشكّر مى كند و بعد دست هاى خود را به سوى آسمان مى گيرد و دعا مى كند: "بار خدايا! به اين جوان به اندازه كفايت زندگيش، روزى عنايت كن".
    وقتى تو اين دعا را مى شنوى تعجّب مى كنى، رو به پيامبر مى كنى و مى گويى: "شما براى پيرمرد كه به ما شير نداد دعا كردى تا خدا مال و ثروت او را زياد كند; امّا براى اين جوان كه از ما پذيرايى كرد دعا كردى خدا به او روزى كفاف بدهد، چرا از خدا نخواستى تا خدا به او مال و ثروت زياد بدهد؟"
    پيامبر لبخندى مى زند و مى گويد: "ثروت كمى كه زندگى او را كفايت كند بهتر از ثروت زيادى است كه او را مشغول كند".
    آنگاه پيامبر دست به آسمان بلند مى كند و مى گويد: "بار خدايا! به خاندان من هم آن قدر روزى عنايت كن كه كفايت زندگى آنها را بنمايد".
    اكنون تو مى فهمى كه ثروت ومال دنيا هدف نيست، بلكه آن وسيله اى است براى اين كه بتوانى زندگى كنى و به كار اصلى خود كه بندگى خدا است برسى.
    اگر ثروت تو زياد شد و از ياد خدا غافل شدى اين ثروت براى تو ضرر دارد زيرا تو را از هدفت دور مى كند.[108]
    قرآن مى گويد:
    (وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْاْ فِى الاَْرْضِ).
    اگر خدا روزى بندگان را وسعت بخشد آنان در زمين سر به عصيان مى گذارند.[109]
    تدبّرى در آيه :
    در زبان عربى براى زياد شدن روزى مى توان از دو واژه استفاده كرد: "زاد" و "بَسَط"، ميان اين دو واژه تفاوت دقيقى وجود دارد:
    فرض كن پسرى ده ساله دارى كه به مدرسه مى رود. هر روز به او هزار تومان پول مى دهى. بعضى از روزها كه از او خوشحال هستى، پول بيشترى به او مى دهى. اگر از دست او ناراحت هم باشى باز هم همان هزار تومان را به او مى دهى و در هيچ شرايط پول روزانه او را قطع نمى كنى.
    در واقع پسر شما هيچ گاه بى پول نمى شود و در سختى نمى افتد و مزه بى پولى را نمى چشد. در زبان عربى براى اين كار شما از واژه "زاد و نقص" استفاده مى كنند.[110]
    امّا يك وقت است كه شما اندازه ثابتى براى پولِ توجيبى پسرتان قرار نمى دهيد. يك روز كه از دست او خوشحاليد و او كار خوبى كرده است به او ده هزار تومان مى دهيد و اگر يك روز كار اشتباهى كرد يك هفته به او پول نمى دهيد تا ديگر اين كار اشتباه را تكرار نكند.
    در واقع پسر شما بعضى از روزها در سختى مى افتد و هيچ پولى ندارد. در زبان عربى براى اين كار شما از واژه "بسط و ضيَّق" استفاده مى كنند.[111]
    با دقّت در مطالب بالا، متوجّه مى شويم كه چرا خداوند در اين آيه از واژه "بسط" استفاده كرده است.
    خدا مى خواهد به ما بفهماند كه برنامه تربيتى او براى انسان ها مانند برنامه دوم است. خدا گاهى روزى بندگانش را خيلى زياد مى كند; امّا وقتى مى بيند كه بنده اش دارد به فساد مى افتد اين روزى را كم مى كند و او را به فقر گرفتار مى كند تا او بيدار شود و توبه كند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۴: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن