کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هشت

      فصل هشت


    وقتى با خود خلوتى مى كنى و به ياد مرگ مى افتى، مى فهمى كه نمى توانى مرگ را لحظه اى هم به تأخير بياندازى. هراسى بزرگ در دلت مى نشيند. گاه به بن بست مى رسى و همه دنيا هم نمى تواند آرامت كند، روح تو مضطرب است و تو به دنبال پناهى براى خود مى گردى.
    شيطان تو را تنها نمى گذارد، هميشه به دنبال فرصت است تا تو را فريب بدهد. او دشمنى است كه مى خواهد ايمانت را به يغما ببرد. تو در مقابل همه اين ها دچار ضعف مى شوى و دنبال پناهگاه مى گردى. تو نياز به جايى دارى كه در سايه آن آرام بگيرى.
    مصيبت موقعى آغاز مى شود كه آنچه را با دست خود ساخته اى مشغولت كند، آرزوها هجوم مى آورند و تو را به آشوب مى كشند.
    وقتى نگاه مى كنى كه رفيقت ماشينى زيباتر از ماشين تو خريده است، تو هم هوس مى كنى مثل آن ماشين را بخرى و آرامش خودت را مى فروشى.
    گاه همه توان خود را در راه دنيا صرف مى كنى، دنيايى كه به زودى تمام مى شود و بايد براى هميشه با آن خداحافظى كنى.
    اگر به پول و رياست و قدرت پناه ببرى، فايده اى ندارد زيرا هيچ كدام از اين ها وفا ندارند. تو با تمام قدرت و علم و شهرت و ثروت باز هم تنها هستى و غريب!
    شايد هم درد غربت نداشته باشى!
    اگر ديدى كه دردِ اسارت خود را درك نمى كنى، بدان كه هنوز بزرگ نشده اى و دنيا پناه تو است. اگر روح تو به دنيا پناهنده شود به زودى بى پناه مى شوى. آن لحظه اى كه مرگ فرا برسد، ديگر هيچ پناهى ندارى.
    پس بيا تا زنده هستى آزاد شو! از اين دنيا جدا شو، آن وقت مى فهمى كه غربت يعنى چه؟ آن وقت كه دنيا با همه بزرگيش برايت كوچك شد، ارزش پيدا مى كنى.
    زمانى كه تو از همه دنيا بزرگتر شده اى ديگر چگونه مى توانى به دنيا پناه ببرى! تو بايد پناهگاهى بسيار بزرگ پيدا كنى.
    بايد به آغوش خداى مهربان پناه ببرى. تا زمانى كه اوج بى پناهى خودت را درك نكنى لذّت پناه خدا را نمى چشى.
    وقتى به او پناه ببرى تو را پناه مى دهد و چه لذّتى دارد در آغوش خدا بودن.
    قرآن مى گويد:
    (وَإِمَّا يَنزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَـنِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ).
    هرگاه از شيطان وسوسه اى به تو رسد به خدا پناه ببر كه او شنونده ودانا است.[21]
    تدبّرى در آيه :
    در زبان عربى براى مفهوم "پناه بگير!" از دو واژه استفاده مى شود: "استعذ" و "التجأ". ميان اين دو واژه تفاوتى وجود دارد:
    فرض كن كه تو براى گردش به كوهستان رفته اى تا كنار طبيعت آرام بگيرى. ناگهان هوا ابرى مى شود. تو كنار رودخانه بى خبر نشسته اى. صداى رعد و برق آسمان به گوش مى رسد. نمى دانى بعد از لحظاتى چه خواهد شد.
    كشاورزى به سوى تو مى آيد و فرياد مى زند: "سيل!".
    تو مى فهمى كه چه خطرى تو را تهديد مى كند، بايد زود از جا برخيزى و همه وسايل خودت را رها كنى و به بالاى كوه بروى. در واقع اين كشاورز بود كه تو را متوجّه خطر كرد.
    در اين هنگام، صداى ديگرى به گوشت مى رسد، چوپانى كه به فكر نجات توست، فرياد مى زند: "كوه!"
    چوپان تو را به پناهگاه متوجّه مى كند و تو مى فهمى كه خطرى در پيش است.
    مفهوم سخن كشاورز و چوپان يكى است، خطرى مى آيد و تو بايد به جايى امن پناه ببرى; امّا كشاورز به خطر سيل توجّه كرد و چوپان به پناه گرفتن تأكيد كرد.
    اگر اين كشاورز و چوپان عرب زبان بودند هر كدام براى سخن خود واژه اى را انتخاب مى كردند.
    كشاورزى كه كلمه "سيل" را گفت، مى توانست بگويد: "استَعِذ بجبل". چوپان هم مى گفت: "التَجأ إلى جبل".
    توجّه كن كه ترجمه هر دو جمله يكى است: "به كوه پناه ببر"; امّا در زبان عربى اين دو جمله دو معناى متفاوت دارند. حتّى تو مى توانى شخصيت دو نفر را شناسايى كنى.
    فكر مى كنم تفاوت دو واژه "التجأ" و "استعذ" براى تو روشن شد. يكى به خطر توجّه مى كند و ديگرى به پناه گرفتن.
    قرآن در اين آيه وقتى كه در مورد شيطان است از واژه "استعذ" استفاده مى كند. يعنى بايد متوجّه باشى شيطان خطر بزرگى است، تو بايد به خدا پناه ببرى. [22]
    وقتى كه تو خطر شيطان را احساس كردى آن وقت با تمام وجود به خدا پناه مى برى. خدا مى خواهد بگويد شيطان دشمن توست، مواظب باش، مبادا فريب او را بخورى، به من پناه بياور.[23]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۸: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن