کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شانزده

      فصل شانزده


    آيا شنيده اى كسى با كارد دست خودش را زخمى كند؟
    حتماً مى گويى: آدم عاقل چنين كارى نمى كند زيرا بريدن دست درد زيادى دارد.
    در قصّه يوسف(عليه السلام) آمده است كه وقتى زليخا به عشق يوسف گرفتار شد زنان مصر زبان به بدگويى او پرداختند.
    زليخا براى اينكه به آنها جواب بدهد همه آنها را به قصر خود دعوت كرد و دستور داد تا جلو هر كدام از آنها يك كارد و ظرف ميوه قرار بدهند تا آنها از خود پذيرايى كنند.
    زليخا خوب دقّت كرد، وقتى همه مشغول پوست كندن ميوه ها شدند از يوسف خواست تا به آنجا بيايد. وقتى زنان نگاهشان به يوسف افتاد مات و مبهوت شدند و به جاى اينكه ميوه را پوست بگيرند دست خودشان را بريدند و اصلاً نفهميدند!
    خون از دست آنها مى رفت و آنها به يوسف نگاه مى كردند و مى گفتند: اين فرشته اى است كه روى زمين آمده است!
    شوخى نيست، آنها انگشتان دست خود را با چاقو مى بريدند; امّا هيچ دردى را احساس نكردند.
    آرى، انسان به گونه اى آفريده شده است كه وقتى به زيبايى خيره شود، درد و غم را درك نمى كند.
    ما از مرگ مى ترسيم و از سختى هاى جان دادن واهمه داريم همان گونه كه از بريدن انگشتان خود درد مى كشيم; امّا براى زنان مصر بهترين لحظه، وقتى بود كه يوسف را ديدند اگر چه دست خود را بريدند.
    فكر مى كنم ديگر فهميدى چرا اهل ايمان از مرگ هيچ هراسى ندارند.
    موقع جان دادن مؤمن كه فرا مى رسد پرده ها از جلو چشم او كنار مى رود و او جايگاه خود را در بهشت مى بيند.
    پيامبر به ديدن او مى آيد و او مهربانى خدا را با چشم مى بيند و لذّت مى برد.
    اينجاست كه او ديگر هيچ درد و غمى را احساس نمى كند. لحظه وصال يار فرا مى رسد و چه شيرين است لحظه وصال!
    قرآن در قصّه يوسف(عليه السلام) و زنان مصر مى گويد:
    (فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ)
    وقتى آنها يوسف را ديدند او را بسيار زيبا يافته و دست هاى خود را بريدند.[45]
    تدبّرى در آيه :
    در زبان عربى براى مفهوم "بريدن" مى توان از دو واژه استفاده كرد: "قطَع" كه بدون علامت تشديد است و "قطَّع" كه همراه با علامت تشديد است. البته تفاوتى ميان اين دو واژه وجود دارد:
    يك وقت است كه شما مشغول پوست كندن ميوه اى مى شويد و حواستان پرت مى شود و كارد در دست شما زخم كوچكى ايجاد مى كند.
    در اين حالت در زبان عربى از واژه "قطَع" استفاده مى شود.
    امّا اگر كسى جاى جاىِ دستش پاره شده و خون از آن جارى مى شود. در اين حالت، واژه "قطَّع" به كار مى رود.
    قرآن مى گويد وقتى زنان مصر، نگاه به يوسف كردند چنان محو زيبايى او شدند كه انگشتان خود را پاره پاره كردند.
    اين قدرت عشق است كه اگر در دلى افتاد ديگر هيچ دردى را احساس نمى كند.
    حتماً شنيده اى كه امام حسين(عليه السلام) در شب عاشورا ياران خود را در خيمه اى جمع كرد و از آنها خواست تا او را تنها بگذارند و بروند.
    آن شب كه سى هزار دشمن منتظر ريختن خون آنها بودند، مسلم بن عوسجه فرياد برآورد: "به خدا قسم، اگر هفتاد بار زنده شوم و در راه تو كشته شوم و دشمنانت بدن مرا بسوزانند، هرگز از تو جدا نمى شوم".[46]
    بعد از اين سخن زُهير از جا برخاست و گفت: "به خدا دوست داشتم در راه تو كشته شوم و ديگر بار زنده شوم و بار ديگر كشته شوم و هزار بار بلاگردانِ وجود تو باشم".[47]
    آنها هرگز از مرگ نمى ترسيدند زيرا عاشق شده بودند و اين عشق بود كه همه شمشيرها و نيزه ها را براى آنها دلنشين مى كرد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۶: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن