کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى وپنج

      فصل سى وپنج


    خبر به تو مى رسد كه امام كاظم(عليه السلام) شهيد شده است و تو مانند بقيّه شيعيان بغداد عزادار امام خود مى شوى و ماتم مى گيرى. فقدان امام هفتم دل تو را به درد آورده است; امّا از او يادگارى همچون امام رضا(عليه السلام) باقى مانده است.
    مدّتى مى گذرد خبر به تو مى رسد كه عدّه اى از شيعيان كوفه، امامت امام رضا(عليه السلام)را قبول نكرده اند. آنها به اين اعتقاد هستند كه امام كاظم(عليه السلام) از دنيا نرفته است و او به زودى قيام خواهد كرد و حكومت عدل را تشكيل خواهد داد.
    تو تعجّب مى كنى كه چگونه گروهى از مردم به اين اعتقاد رسيده اند، امام هفتم در زندان هارون مظلومانه شهيد شد و پيكر آن حضرت در بغداد تشييع شد.
    وظيفه توست كه در مورد اين موضوع تحقيق كنى. يكى از دوستانت را به كوفه مى فرستى تا سر و گوشى آب بدهد و ببيند ماجرا چيست.
    دوست تو به كوفه مى رود و تحقيق مى كند و گزارش مى دهد كه ريشه اين فتنه به آقاى حيّان مى رسد.
    ماجرا از اين قرار است كه مدّت ها قبل امام كاظم(عليه السلام)، اين آقاى حيّان را به عنوان وكيل و نماينده خود در شهر كوفه معيّن مى كند تا شيعيان نذورات و خمس خود را به او تحويل بدهند.
    وقتى كه امام كاظم(عليه السلام) توسط هارون خليفه عباسى دستگير مى شود و در زندان مى ماند، حيّان نمى تواند پول ها را به دست امام برساند براى همين پول زيادى پيش او جمع مى شود. با شهادت امام كاظم(عليه السلام)، اين پول ها، او را وسوسه مى كند. او نمى تواند از اين همه پول دل بكند. او اگر بگويد كه امام رضا(عليه السلام) جانشين امام كاظم(عليه السلام) است بايد همه اين پول ها را به مدينه ببرد و تحويل امام هشتم بدهد. بنابراين نقشه اى مى كشد و در ميان مردم شايعه مى كند كه امام هفتم زنده است و از دنيا نرفته است.
    به راستى كه وسوسه شيطان و پول با انسان چه مى كند!
    وقتى اين گزارش به تو مى رسد تصميم مى گيرى تا اين فتنه را براى مردم افشا كنى و نگذارى آنها فريب بخورند و از راه راست منحرف شوند و تو از هر فرصتى استفاده مى كنى تا حقيقت را بيان كنى.
    چند روز مى گذرد، به تو خبر مى دهند يك نفر از كوفه به بغداد آمده است و مى خواهد تو را ببيند. او را به حضور خود مى طلبى. او مى گويد كه حرف خصوصى دارد و بايد در خلوت به شما بگويد.
    دستور مى دهى تا اتاق خلوت شود. او رو به تو مى كند و مى گويد: "من از طرف آقاى حيّان آمده ام. او مرا به اينجا فرستاده است تا با تو صحبت كنم. بدان كه عدّه زيادى از مردم به ما پيوسته اند. تو هم به ما ملحق شو و دست از مبارزه بر ضدّ ما بردار".
    در اين هنگام او دست مى برد و كيسه هايى كه پر از سكّه هاى طلا است در مقابل تو مى گذارد. تو نگاهى به اين سكّه ها مى كنى، پول زيادى است، آيا اين پول تو را وسوسه خواهد نمود؟
    فرستاده حيّان خنده اى مى كند و مى گويد: "پول هاى بيشترى هم در راه است. اگر تو به ما ملحق شوى، هم به رياست مى رسى هم به پول".
    تو لحظه اى فكر مى كنى. آيا تو به خاطر پول، مظلوميّت امام رضا(عليه السلام) را رقم خواهى زد؟ آيا پول باعث خواهد شد تو ايمان و عقيده خود را بفروشى؟
    در اين هنگام با صداى بلند مى گويى: "هرگز! شما نمى توانيد مرا بخريد، اگر همه دنيا را به من بدهيد تا من حقيقت را كتمان كنم اين كار را نخواهم كرد".
    بعد از اين سخنِ تو فرستاده حيّان با نااميدى از خانه بيرون مى رود و به سوى كوفه مى تازد.
    اكنون تو با عزمى راسخ تر به دفاع از حقيقت مى پردازى. مردم را بيدار مى كنى و آنها را از فتنه بزرگ نجات مى دهى.
    با تلاش هاى شبانه روزى تو فتنه رنگ مى بازد و مردم بيدار مى شوند و گروه زيادى كه فريب خورده بودند به امامت امام رضا(عليه السلام) معتقد مى شوند و شيعه از خطر بزرگى نجات پيدا مى كند.[112]
    قرآن مى گويد:
    ( لاتَكْتُمُواْ الْحَقَّ وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ ).
    حقيقت را در حالى كه مى دانيد، كتمان نكنيد.[113]
    تدبّرى در آيه :
    در زبان عربى براى مفهوم پنهان كردن دو واژه به كار مى رود: "اخفاء" و "كتمان". و تفاوت دقيقى بين اين دو واژه وجود دارد:
    فرض كن كه شما يك قطعه طلاى بسيار قيمتى داريد و براى اين كه دست ديگران نيفتد آن را در جايى مخفى مى كنيد. در زبان عربى به اين كار شما "اخفاء" مى گويند.
    نكته مهم اين است كه براى پنهان كردن طلا نمى توان از واژه "كتمان" استفاده كرد; زيرا واژه "كتمان" در جايى به كار مى رود كه شما چيزى را در قلب خود مخفى كرده باشيد.
    فرض كن كه يك شب از خيابان عبور مى كنى و با چشم خود مى بينى كه يك نفر ماشينى را دزديد. فردا مى بينى يك نفر بى گناه را به عنوان دزد گرفته اند. تو بايد بروى جريان را بگويى و حقيقت را مشخص كنى; امّا شما اين كار را نمى كنى.
    تو يك چيزى را در قلب خود مخفى و پنهان مى كنى. اين كار شما در زبان عربى "كتمان" است.[114]
    خداوند از ما مى خواهد حق را كتمان نكنيم. ما هر گاه احساس كرديم حق در خطر است بايد همه آنچه را مى دانيم براى مردم بيان كنيم و نگذاريم حق مخفى بماند.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۵: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن