كنار همسرت نشسته اى و مى خواهى با او سخن بگويى. خدا به تو همسرى دانا و فهميده داده است و براى همين در كارهاى مهم با او مشورت مى كنى. خوشا به حالت!
همسر عزيزم! ديشب صدايى از غيب شنيدم كه مى گفت: "عمر تو را به دو مرحله تقسيم كرده ايم! در يك مرحله در ناز و نعمت خواهى بود و در مرحله ديگر در فقر و تنگدستى. اكنون اختيار با خودت است، آيا مى خواهى در روزگار جوانى در فقر باشى و بعد از آن به ثروت برسى يا اينكه مى خواهى در اوّل زندگيت در ناز و نعمت باشى و بعداً به فقر مبتلا شوى".
همسرت كه با دقّت به سخن تو گوش كرده است به فكر فرو مى رود. تو منتظر هستى كه او نظر خود را بگويد.
سرانجام او سرش را بالا مى گيرد و مى گويد: "عزيزم! بهتر است كه ابتدا ثروت را انتخاب كنى".
تو هم سخن او را قبول مى كنى و رو به آسمان مى كنى و مى گويى: "خدايا! من مى خواهم در مرحله اوّل زندگيم ثروتمند زندگى كنم و بعد از آن به آغوش فقر بروم".
بعد ازمدتى، ثروت و پول به سوى تو رو مى كند و آن قدر ثروتمند مى شوى كه هيچ كس باور نمى كند. تو زندگى خوش و خرّمى را آغاز مى كنى و همواره در ناز و نعمت هستى.
يك روز همسرت به تو رو مى كند و مى گويد: "همسر عزيزم! اكنون كه خدا به ما ثروت زيادى داده است، آيا نمى خواهى شكر آن را به جاآوريم؟"
و تو در پاسخ مى گويى: "چگونه مى توانيم شكر اين نعمت ها را به جاآوريم؟"
او مى گويد: "نگاه كن، آن همسايه ما فقير است، بيا به او كمك كنيم، فلانى را مى شناسى او هم نيازمند است، به او هم پولى بدهيم".
تو هم قبول مى كنى و اين گونه است كه تو با كمك كردن به ديگران شكر نعمت هايى را كه خدا به تو داده است را به جامى آورى.
سال ها مى گذرد و مرحله اوّل زندگى تو تمام مى شود و تو منتظر هستى تا روزگار فقر و بيچارگى تو از راه برسد; امّا هر چه صبر مى كنى از فقر و ندارى خبرى نمى شود.
تو به دنبال جواب اين معمّا هستى، چگونه است كه روزگار فقر، شروع نمى شود؟
سرانجام يك شب اين چنين جواب مى شنوى: "خدا به تو نعمت داد و تو شكر آن را به جا آوردى و خدا هم در مقابل، فقر را از تو دور كرد و تو تا آخر عمر در ناز و نعمت خواهى بود".
[90] قرآن مى گويد:
(لَإِنْ شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ)
اگر شكرگزارى كنيد نعمت هايم را براى شما زياد مى كنم.
[91] تدبّرى در آيه :
اگر ما تلاش كنيم به نعمت هايى كه خدا به ما داده است فكر كنيم، بيشتر شكر مى كنيم. بدون احساس سپاس و قدردانى از چيزهايى كه داريم، نمى توانيم چيزهاى جديدى را به زندگى خود جذب كنيم.
افراد موفّق كسانى بوده اند كه شكرگزار واقعى بوده اند و اين گونه توانستند به موفقيّت برسند.
وقتى ما شكر نعمت هاى خدا را نمى كنيم و از نداشته هاى خود شكايت مى كنيم در واقع احساسات منفى به بيرون از وجود خود مى فرستيم و اين احساسات منفى هم فقط مى توانند منفى ها را به سوى ما جذب كنند.
ما با شكر كردن از نعمت هاى خدا، در واقع احساسات مثبت و زيبا را به جهان پيرامون خود مى فرستيم.