کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل بيست وپنج

      فصل بيست وپنج


    شب از نيمه گذشته است و همه جا تاريك است، نسيم مىوزد و تو به نماز ايستاده اى.
    صدايى از آسمان به گوش تو مى رسد: "اى پيامبر ما! فردا از خانه ات بيرون مى روى و راهىِ بيابان مى شوى، چند چيز مى بينى، يكى از آنها را بايد مخفى كنى و از ديگرى بايد فرار كنى".
    منتظر هستى تا آفتاب طلوع كند و تو سفر خويش را آغاز كنى و مى دانى كه خدا مى خواهد تا تو در اين سفر حكمتى بياموزى.
    خورشيد طلوع مى كند و تو از خانه بيرون مى آيى و به سوى بيابان مى روى. در راهى كه مى روى چشمت به چيزى مى خورد كه زير نور خورشيد مى درخشد.
    نزديك مى روى، ظرفى مى بينى كه گويا از طلا است. اين ظرف خيلى قيمتى است. شايد از پادشاهى بوده است كه در روزگارى از اين بيابان عبور مى كرده است.
    تو بايد مأموريّت خود را انجام بدهى. بايد اين طلا را مخفى كنى; امّا هيچ وسيله اى ندارى. چه كنى؟
    با هر زحمتى هست ظرف طلا را در خاك مخفى مى كنى، آماده حركت مى شوى. راه مى افتى و مى روى.
    نگاهت به دنبال پرنده اى مى افتد، پرنده در همان جايى كه بودى، فرود مى آيد. نگاه مى كنى، طلا دوباره در آفتاب مى درخشد.
    برمى گردى، مى بينى كه ظرف طلا از خاك بيرون افتاده است. تعجّب مى كنى، هيچ كس اينجا نيست، چه كسى ظرف را از خاك بيرون آورده است؟
    دوباره دست به كار مى شوى، ظرف طلا را در خاك مخفى مى كنى. امّا وقتى چند قدم مى روى دوباره ظرف طلا نمايان مى شود. و تو راز آن را نمى دانى و تعجّب مى كنى و تو بايد سفر خود را ادامه دهى.
    راه را مى گيرى و مى روى، ساعتى مى گذرد، به تكه گوشتى برخورد مى كنى كه در زير آفتاب فاسد شده و بوى بدى مى دهد. به ياد مى آورى كه بايد از آن فرار كنى. براى همين با سرعت از آنجا دور مى شوى و به راه خود ادامه مى دهى.
    شب فرا مى رسد و سفر تو تمام شده است; امّا هنوز در فكر هستى كه خدا مى خواست امروز چه چيزى به تو بياموزد.
    در انتظار پيام او هستى. بايد فرشته وحى بيايد و با تو سخن بگويد. انتظار به سر مى آيد و تو جواب را مى شنوى:
    آن طلايى كه تو مى خواستى آن را مخفى كنى; امّا نتوانستى; كارهاى خوب و پسنديده بود. به مردم بگو كه اگر آنها كار خوبى براى خدا انجام دهند خدا آن را آشكار و نمايان مى كند. مهم اين است كه تو كارى را با اخلاص انجام دهى و ريا نكنى، آن وقت مى بينى كه خدا آن را چگونه آشكار مى كند.
    امّا آن گوشت فاسدى كه به تو گفتيم از آن دورى كن، غيبت كردن بود. اگر كسى غيبت برادر دينى خود را بكند مثل اين است كه گوشت مرده او را خورده است.
    به مردم بگو كه از غيبت كردن دورى كنند و به دنبال آشكار كردن عيب هاى يكديگر نباشند. هر كس به دنبال عيب ديگرى باشد و بخواهد آن را براى مردم آشكار كند بايد بداند كه خدا هم عيب او را براى مردم آشكار خواهد ساخت.[81]
    قرآن مى گويد:
    (َ لاَ يَغْتَب بَّعْضُكُم بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَن يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا).
    غيبت يكديگر را نكنيد، آيا دوست داريد گوشت برادر مرده خود را بخوريد؟[82]
    تدبّرى در آيه :
    غيبت كردن باعث مى شود تا انسان اعمال خوب خود را از دست بدهد و در روز قيامت با پرونده خالى خود روبرو شود.
    در احاديث آمده است كه در روز قيامت شخصى را براى حسابرسى مى آورند. او در دنيا كارهاى زيادى انجام داده است و خيال مى كند به خاطر آن كارها به بهشت خواهد رفت.
    امّا وقتى پرونده اش را به دستش مى دهند. او نگاهى به آن مى كند تعجّب مى كند و مى گويد: اشتباه شده است! اين پرونده مال من نيست، كارهاى خوب من در اينجا نوشته نشده است.
    فرشتگان به او مى گويند: اين پرونده خودت است. تو كارهاى خوب زيادى در دنيا انجام دادى; امّا يك عيب بزرگ داشتى و آن اين بود كه غيبت مردم را مى كردى. خدا به ما دستور داد تا كارهاى خوب تو را در پرونده كسانى بنويسم كه غيبت آنها را مى كردى.[83]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۵: از كتاب يك سبد آسمان نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن