کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل هجده

      فصل هجده


    من چگونه خدايى را كه نمى بينم، پرستش كنم؟ اين كه نمى شود، من براى خدايى نماز بخوانم كه او را نمى بينم!
    مدّت زيادى اين مطلب ذهن مرا مشغول كرده است، سرانجام امروز تصميم گرفتم تا نامه اى به امام عسكرى(عليه السلام) بنويسم و از او اين سؤال را بپرسم.
    شايد بگويى چرا خودم نزد امام نرفتم، مگر نمى دانى كه حكومت وقت، امام عسكرى(عليه السلام) را در شهر "سامرا" زير نظر گرفته است و مانع مى شود تا شيعيان با او ارتباط داشته باشند. تازه خبر ندارى كه فرستادن نامه هم براى امام به اين سادگى ها نيست. بايد با هزار ترس و دلهره، كسى را پيدا كنى كه نامه تو را به سامرا ببرد و امام هم جواب نامه تو را با چه سختى به تو برساند. نمى دانم ماجراى داوود بن اسود را شنيده اى؟
    داوود بن اسود معمولاً براى خانه امام عسكرى(عليه السلام) هيزم تهيّه مى كند. يك روز امام او را صدا مى زد و به او چوب بزرگى مى دهد و مى گويد: "اين چوب را بگير و به بغداد برو و به نماينده من در آنجا تحويل بده". داوود خيلى تعجّب مى كند، آخر بغداد شهر بزرگى است و هيزم هاى زيادى در آن شهر وجود دارد، چه حكمتى است كه امام از او مى خواهد اين همه راه برود و اين چوب را به بغداد ببرد.
    به هر حال سوار بر اسب خود مى شود و به سوى بغداد حركت مى كند. در ميان راه به كاروانى برخورد مى كند، او خيلى عجله داشت. شترى راه او را بسته بود، با آن چوب به شتر زد تا شتر كنار برود و راه باز شود ولى چوب شكست. شكسته شدن چوب، همان و ريختن نامه ها از درون آن، همان! او نمى دانست كه امام در داخل اين چوب نامه هايى را مخفى كرده است. واى! اگر مأمور اطّلاعاتىِ عبّاسيان اين صحنه را ببيند چه خواهد شد؟ خون همه كسانى كه اسمشان در اين نامه ها آمده است ريخته خواهد شد. داوود سريع از اسب پياده شد و همه نامه ها را جمع كرد و با عجله از آنجا دور شد.*P*31
    دوست من! خلاصه اين كه من سؤال خود را در نامه اى نوشتم، سؤال من اين بود: من چگونه خدايى را بپرستم كه نمى توانم او را ببينم؟
    اكنون نمى دانم چقدر بايد منتظر بمانم تا به جواب خود برسم، روزها و شب ها سپرى مى شود، سرانجام يك شب درِ خانه من به صدا در آمد، يكى از دوستانم بود كه نامه امام را براى من آورده بود،. من آن نامه را بوسيدم و از دوست خود تشكّر كردم. وقتى نامه را باز كردم جواب امام را خيلى كوتاه و مختصر يافتم، جواب اين چنين بود: "آقا و مولا و خداى من بالاتر و والاتر از اين است كه با چشم ديده شود".*P*32
    من در اين سخن امام مدّت زيادى فكر كردم، كلامى كوتاه كه به اندازه يك دنيا حرف داشت. من فهميدم كه خدا از ديده ها پنهان است، هيچ كس نمى تواند او را ببيند و حقيقت او را بفهمد. اگر خدا را مى شد با چشم ديد، ديگر او خدا نبود، بلكه يك آفريده بود.
    حتماً ديده اى كه عدّه اى، بت هايى را به جاى خدا قرار داده اند. تعجّب نكن! منظور من از بت، يك قطعه سنگى كه تراشيده شده باشد، نيست! منظور من از بت اين هاست: صورت زيبا، خانه گران قيمت، پست و مقام، شهرت ها...
    يادم آمد كه چگونه شهرت براى رفيق من همه چيز شده بود. چگونه پول و ثروت، نقشِ خدا را در زندگى بعضى ها بازى مى كند. دل آن ها دلباخته بت ها شده است، كيست كه ليلى را ببيند و مجنون او نشود!
    آرى! خداىِ قلب آن ها را مى توان با چشم ديد، زيبايى آن ها را احساس كرد و لذّت برد، امّا الله را هرگز نمى توان با چشم ديد!
    هر مخلوقى يك روزى نابود مى شود، دير يا زودش فرقى نمى كند، آيا پنجاه سال ديگر باز هم دوست دارى به صورت ليلى نگاه كنى؟ يا اين كه صورت او پر از چين و چروك است! قدرى جلوتر برو، صد سال ديگر چه؟ از اين ليلى، فقط مشتى استخوان باقى مانده است! صورتى كه تو دلباخته آن شدى، اسكلتى شده است كه همه از آن مى ترسند.
    اكنون فهميدم كه وقتى دل انسان دلباخته چيزى مى شود كه پايان دارد، اوّل كار، انسان خيلى خوشحال است، از اين دلبستگى لذّت مى برد، آن چيز، بتِ او مى شود و همه فضاى قلب او را پر مى كند، امّا وقتى آن بت از بين مى رود، دل آدمى هم از بين مى رود! وقتى من با چشم خود مى بينم كه بت من نابود مى شود، خودم هم نابود مى شوم، آن روز مى فهمم بايد دلباخته كسى مى شدم كه هرگز پايانى نداشته باشد.
    آرى! بت هايى را كه مى توان ديد، نابودشدنى است. تو بايد خدايى را بپرستى كه با چشم ديده نمى شود، افتخار هم بكنى كه فقط خداى پنهان را مى پرستى، خدايى كه هرگز ديده نمى شود، زيرا او هرگز نابود نمى شود، او هميشه بوده و خواهد بود.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۱۸: از كتاب خداى خوبىها نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن