خديجه(عليها السلام)، مادر تو بود، زنى وفادار كه همه هستى اش را در راه يارى پيامبر فدا كرد، او در همه حال از پيامبر حمايت مى كرد، سال دهم هجرى بود خديجه(عليها السلام) از دنيا رفته بود، تو دخترى پنج ساله بودى كه به داغ مادر مبتلا شدى.
در آن زمان، پيامبر مدافع ديگر خود را نيز از دست داده بود، عمويش ابوطالب(عليه السلام). او بهترين عموى دنيا بود، با ايمان به خدا و باور به پيامبر تلاش مى كرد تا شرّ دشمنان را كم كند، تا او زنده بود كسى جرأت نداشت به پيامبر جسارت كند.
ابوسفيان، بزرگ ترين دشمن پيامبر فرصت را غنيمت شمرد و تا آنجا كه توان داشت به اذيّت و آزار پيامبر پرداخت، او دستور مى داد تا مردم بت پرست مكّه به پيامبر، سنگ بزنند، بر سرش خاكستر بريزند، وقتى پدر به خانه مى آمد تو به استقبالش مى رفتى، ظرف آب مى آوردى و به او كمك مى كردى تا سر و صورتش را بشويد، در آن روزهاى تنهايى پيامبر، مثل يك مادر، مثل يك پرستار براى پيامبر بودى!
اينجا بود كه لقب "اُمّ اَبيها" از آن تو شد، "اُمّ اَبيها" يعنى كسى كه در حق پدرش، مادرى مى كند، (در مناطق گرم مثل عربستان دختر شش يا هفت ساله به اندازه يك دختر سيزده ساله رشد جسمى و روحى دارد و احساس مسؤوليت مى كند).
[1] تو همه سرمايه اى را كه در وجودت بود خرج مى كردى تا غبار غم را از چهره پدر پاك كنى، براى همين بود كه پيامبر با آن مقام و عظمتى كه نزد خدا داشت، خم مى شد و دست تو را مى بوسيد.
[2]