کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل شش

      فصل شش


    "جهيزيّه" همان لوازم منزل و وسايل اوليّه زن و شوهرى است كه مى خواهند زندگى مشترك را آغاز كنند، افسوس كه امروزه همين جهيزيّه به مسابقه اى پوچ تبديل شده است، مسابقه اى كه آرامش را از خانواده ها گرفته است، پدر و مادر دختر از چندجا وام مى گيرند تا وسائلى را كه رويكرد تجمّل گرايانه دارد، تهيّه كنند و چه بسا بعضى از اين وسايل، حتّى يك بار هم استفاده نمى شود!
    بانوى من! تو يك دختر معمولى نبودى! تو دخترِ پيامبرى بودى كه در شهر مدينه، حكومت تشكيل داده بود، موقعيّت اجتماعى شما بسيار بالا و در نزد پدرت بسيار عزيز و محترم بودى! هر كس جاى پدرِ تو بود، جهيزيّه اى گران قيمت براى تو تهيّه مى كرد، ولى پدر، جهيزيّه اى كه همسان با زهد و پارسايى و خداپسندانه بود براى تو فراهم كرد و تو راضى به اين كار او بودى، پدر مى خواست تا جهيزيّه تو، فراتر از امكانات مستمندان جامعه نباشد، در زمانى كه زنان ثروتمندان، لباس هايى مى پوشيدند كه از طلا بافته شده بود، حتّى لباس عروسى ات هم ساده بود.
    اين ليست جهيزيّه تو بود:
    - يك پيراهن سفيد، يك روسرى بزرگ، يك چادر.
    - يك رختخواب كه از ليف خرما بافته شده بود.
    - دو عدد تشك (يكى از پشم و ديگرى از ليف خرما پر شده بود).
    - چهار عدد بالش، يك قطعه حصير.
    - يك عدد پوست گوسفند (به عنوان فرش).
    - يك سفره، يك آسياى دستى، سه عدد كاسه، يك مَشك آب، سه كوزه سفالين.
    - يك طشت براى شستن لباس، يك ظرف براى طهارت گرفتن.
    آرى، كل جهيزيّه تو، همين بود، كف اتاق تو هم از خاك بود، در تاريخ گفته اند كه عدّه اى مأمور شدند تا خاك نرم بياورند و كف اتاق تو را با آن بپوشانند.
    وقتى پدر به جهيزيّه تو نگاه كرد چنين گفت: "خدايا! بيشتر ظرف هاى اين عروس و داماد از سفال است، از تو مى خواهم به آنان بركت عطا كنى!".[10]
    جهيزيّه تو، درس بزرگى به شيعيان مى دهد، اين كه دل به دنيا نبندند و هدف خود را فراموش نكنند، تو بر سر همه ما فرياد زدى تا به هوش بياييم و بدانيم براى چه به اين دنيا آمده ايم؟ آيا ما براى ماندن و خوش بودن به اينجا آمده ايم؟
    ما آمده ايم تا در فاصله تولّد تا مرگ رشد كنيم، ترس ها و ضعف ها را نابود كنيم و سپس به سوى دنياى ديگرى برويم، ما مسافرى هستيم كه به سوى آخرت مى رويم، اينجا منزلگاهى بيش نيست. آرى، ما به دنيا نيامده ايم تا عيش و نوش كنيم، بلكه آمده ايم تا عيب هاى خود را اصلاح كنيم. خدا در اين دنيا، زمينه رفع عيب هاى ما را فراهم كرده است، سختى ها براى درمان عيب هاى ماست، اين دنيا، جاىِ خوشى ها نيست...

    * * *


    ما به كجا مى رويم؟ زندگى ما چگونه است؟ ازدواج را به يك مسابقه تجمّل گرايى تبديل كرده ايم و همين بهانه مى شود كه روز به روز، سن ازدواج جوانان ما زيادتر مى شود، رقابت هاى كمرشكن را مانعى براى ازدواج جوانان نموده ايم.
    ما خود را مسلمان مى دانيم، اساس اسلام بر سهولت، سادگى، وارستگى، صفا و صميميّت استوار است، افسوس كه از اساس اسلام فاصله گرفته ايم و تجمل گرايى را ارزش مى دانيم و خيال مى كنيم هر چه جهيزيّه دختر بيشتر باشد، آن دختر خوش بخت تر است!
    بانوى من! در آن روزگار هم عدّه اى اهل تجمّل بودند، زيرا هنوز در دل و جان عدّه اى از مردم، رسم هاى فرهنگ جاهليّت زنده بود، آنان وقتى مهريّه را شنيدند و جهيزيّه تو را ديدند، تو را سرزنش كردند ولى تو مى خواستى الگويى براى مسلمانان باشى!


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۶: از كتاب راه مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن