کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل پنجاه

      فصل پنجاه


    روزى كه سياهى ها، جامعه را فرا گرفت، تو به ميدان آمدى و براى دفاع از حقّ و حقيقت به پاخاستى، به مسجد رفتى و در آنجا سخن گفتى، با سخنان خود، چراغى برافروختى كه براى هميشه در تاريخ نورافشانى مى كند.
    پيامبر تلاش كرد تا يكتاپرستى را در جامعه رواج دهد و مردم بندگى خدا كنند، پيامبر در روز غدير از همه خواست تا پيرو على(عليه السلام) باشند تا به رستگارى برسند. على(عليه السلام) حجّت خدا در روى زمين بود و تنها كسى بود كه مى توانست جامعه را به سوى رستگارى راهنمايى كند، ولى عدّه اى (كه پيرو شيطان بودند) به ميدان آمدند و در حقّ على(عليه السلام) ظلم و ستم كردند.
    آن ستمگران در مكانى به نام "سقيفه" جمع شدند و با ابوبكر بيعت كردند و او را "خليفه خدا" خواندند و سپس در جامعه، آتش ترس و وحشت برافروختند و مردم را از حجّت خدا دور كردند.
    آرى، آنان در ظاهر نماز مى خواندند، ريش سفيد داشتند ولى دلشان از ياد خدا خالى بود، ظاهرشان دم از اسلام مى زد امّا باطن آنان فريادگر كفر بود، آنان همان خطّ نفاق بودند; نفاق چيزى جز دورويى نيست، آنان با ظاهر خود مردم را فريب دادند و حجّت خدا را خانه نشين كردند.
    شيطان به ميدان آمده بود، سياهى همه جا را فرا گرفته بود، خطّ نفاق قدرت نمايى مى كرد، از مؤمنان تعداد انگشت شمارى باقى مانده بود، كسانى كه سال ها در راه پيامبر تلاش كرده بودند، در امتحان سختى قرار گرفتند و با فتنه ها همراه شدند و كمك كردند تا قدرت شيطان شكل بگيرد.
    راه حقّ نياز به روشنگرى داشت، كسى بايد مى آمد و در آن فضاى مه آلود، حقّ را بار ديگر آشكار مى كرد و به همه مى فهماند حكومتى كه روى كار آمده است، حكومت شيطان است. اين كارى بود كه تو با سخنان خود انجام دادى!
    بانوى من! تو در راه دفاع از حقّ، سختى هاى فراوان ديدى، ولى اين راه را رها نكردى، تو به ميدان آمدى تا امام زمانت، غريب و مظلوم نباشد و حجّت خدا، بى يار و ياور نماند، تو به مسجد آمدى و سخنرانى كردى تا هرگز، راه گم نشود!
    تو براى همه نسل ها و همه زمان ها سخن گفتى، امروز هم بر سر ما فرياد مى زنى كه راه را گم نكنيم، به راستى ما كجا ايستاده ايم؟

    * * *


    دنياى امروز، همچون جهنّمى است كه در آتش ظلم و ستم مى سوزد، اين جهنّم، شراره اى از همان آتشى است كه خانه تو را سوزاند، بشر براى نجات از اين جهنّم ظلم و ستم، نياز به راه و روش تو دارد، همه بايد مبارزه با طاغوت را از تو فرا بگيرند كه چگونه به ميدان مبارزه آمدى.
    وقتى ديدى كه مردم به سوى ابوبكر رفتند و با او بيعت كردند، شب ها همراه با على، حسن و حسين(عليهم السلام) از خانه بيرون آمدى و به درِ خانه مردم مدينه رفتى و آنان را به يارى حقّ فرا خواندى.[83]
    وقتى ديدى كه امام تو، غريب و مظلوم شده است، ديگر هرگز شاد نبودى، وقتى نامردان براى كشتن امام زمانت هجوم آوردند، سينه سپر نمودى تا آنجا كه ميخ در به سينه ات فرو رفت و خون سينه ات بر زمين ريخت، بين در و ديوار، استخوان هايت در هم شكست، تازيانه هاى دشمن بر بدنت اصابت كرد، با غلاف شمشير، بازوانت را شكستند و محسن تو را شهيد كردند...
    گريه تو هنوز قطع نشده است، گريه تو، فرياد اعتراض به غفلت انسان ها از حجت خداست، اين گريه هاى توست كه هنوز خواب را از چشم مردم مى ربايد و حقيقت را به آنان گوشزد مى كند تا برخيزند و ياد امام زمان خويش را زنده نگاه دارند و براى ظهورش، دعا كنند.
    تو دشمنانِ امام خود را بعد از هر نماز، نفرين مى كردى، هر كس پيرو توست، بايد دشمنان امام زمانش را بشناسد و در حقّ آنان نفرين كند تا مبادا ناخواسته در دام آنان بيفتد، نمازى رنگ و بوى تو را دارد كه در آن، دشمنان حقّ و حقيقت، نفرين بشوند.
    از خدا مى خواهيم به ما توفيق دهد تا پيرو تو باشيم، از روش زندگى تو درس بياموزيم تا راه را گم نكنيم...
    پايان


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۰: از كتاب راه مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن