کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل سى وهشت

      فصل سى وهشت


    حسن و حسين(عليهما السلام) مريض شدند، على(عليه السلام) نذر كرد كه اگر آنها شفا بگيرند سه روز روزه بگيرد، خدا آنان را شفا داد و موقع اداى نذر فرا رسيد، تو دوست داشتى كه در روزه گرفتن، على(عليه السلام) را همراهى كنى. وقتى حسن و حسين(عليهما السلام) از ماجرا باخبر شدند تصميم گرفتند همراه شما روزه بگيرند.[60]
    به تصميم حسن و حسين(عليهما السلام) احترام گذاشتى و با آن كه آنان كودك بودند، اجازه دادى تا روزه بگيرند، تو دوست داشتى كه آنان از همان كودكى تمرينِ بندگى خدا كنند.
    براى افطار نان پختى، بعد از نماز سفره انداختى، در سفره افطار فقط آب و نان جو بود، همه سر سفره بوديد ناگهان صدايى به گوش شما رسيد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من فقير هستم، از غذاى خود به من بدهيد كه من گرسنه ام".
    على(عليه السلام) نگاهى به تو كرد، گويا از تو اجازه گرفت، تو لبخند رضايت مى زدى، حسن و حسين(عليهما السلام) هم با لبخندى رضايت خود را اعلام كردند، على(عليه السلام) نان ها را برداشت و به آن فقير داد، شما آن شب با آب خالى افطار كرديد.
    فرداى آن روز هم روزه گرفتيد، براى سحرى چيزى نداشتيد، براى افطار نان پختى، همه سر سفره نشسته بوديد كه صدايى به گوش شما رسيد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من يتيم هستم، پدرم در راه اسلام شهيد شده است. به من غذايى بدهيد". شما غذاى خود را به يتيم داديد و با آب خالى افطار كرديد.
    روز سوم هم روزه گرفتيد، هنگام افطار صدايى به گوش شما رسيد: "سلام بر شما اى خاندان پيامبر! من اسير هستم! گرسنه ام، از غذاى خود به من بدهيد".
    در خانه ديگر هيچ چيزى يافت نمى شد، شما سه روز بود چيزى نخورده بوديد ولى آن اسير را نااميد نكرديد.[61]
    فرشتگان مات و مبهوت اين صحنه بودند، آن ها مى دانستند كه هرگز ديگر شاهد چنين منظره اى نخواهند بود، اين اوج ايثار بود.
    روز بعد كه فرا رسيد، پيامبر به ديدار شما آمد، او با يك نگاه همه چيز را فهميد، اثر گرسنگى را در شما ديد، نگاهى به آسمان كرد و دعا نمود، جبرئيل نزد پيامبر آمد و به او گفت: اى محمّد! خدا در مقام خاندان تو، سوره انسان را نازل كرده است:

    * * *


    بِسْمِ الله الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ
    هَلْ أَتَى عَلَى الاِْنسَـنِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْـًا مَّذْكُورًا ...إِنَّ الاَْبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْس كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا...وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا ....
    آيا زمانى طولانى بر انسان نگذشت كه او هيچ چيزى نبود و از او هيچ ياد و نشانى به ميان نبود؟ ما انسان را آفريديم و او را بينا و شنوا قرار داديم و راه سعادت و گمراهى را به او نشان داديم.
    در روز قيامت، مؤمنان از آب گوارايى سيراب خواهند شد كه با عطر خوشى آميخته است، فقط آنان از آن چشمه مى نوشند، آنان كسانى هستند كه به نذر خود وفا مى كنند و از روز قيامت در هراس هستند و غذاى خود را به فقير و يتيم و اسير مى دهند در حالى كه خودشان به آن نيازمند هستند، آنان اين كار را به خاطر خدا انجام مى دهند و هرگز انتظار پاداش و سپاس از ديگران ندارند... و خدا هم به آنان بهشت خويش را ارزانى مى دارد...[62]

    * * *


    بعد از لحظاتى، فرشتگان از آسمان كاسه غذايى را آوردند، بوى غذاى بهشتى، همه جا را فرا گرفته است، همه سر سفره نشستيد و از آن غذا خورديد و بعد از سه روز گرسنگى سير شديد و خدا را شكر كرديد.[63]


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۳۸: از كتاب راه مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن