کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فصل چهل وشش

      فصل چهل وشش


    تو هرگز با كسانى كه راه باطل را برگزيدند سازش نكردى، تو مى دانستى كه بايد راه حقّ براى آيندگان روشن بشود، مى خواستى به ما درس بدهى كه هرگز اهل سازش با باطل نباشيم، از هر فرصتى براى يارى حقّ بهره گرفتى و روشنگرى نمودى.
    وقتى زنان مدينه به عيادت تو آمدند به آنان چنين گفتى: "بدانيد كه من از مردان شما ناراضى هستم، زيرا آنها ما را تنها گذاشتند و به دنبال هوس هاى خود رفتند. عذاب بسيار سختى در انتظار آنها مى باشد، واى بر كسانى كه دشمن ما را يارى كردند!".[73]
    زنان مدينه با شنيدن سخنان تو به گريه افتادند، آنها نزد شوهران خود رفتند و به آنها گفتند: دختر پيامبر از شما ناراضى است، آيا سخن پيامبر را به ياد داريد كه فرمود: "فاطمه، پاره تن من است، هر كس او را اذيّت و آزار دهد مرا آزرده است". اكنون بايد برويد و فاطمه را راضى و خشنود سازيد![74]
    مردان مدينه نزد تو آمدند تا از تو عذرخواهى كنند، درِ خانه به صدا در آمد، على(عليه السلام)در را باز كرد. آنان به عيادت تو آمده بودند، آنان چنين بهانه آوردند و گفتند: "اى سرور زنان! وقتى ما مى خواستيم خليفه انتخاب كنيم اگر على زودتر از بقيّه به جمع ما مى آمد، با او بيعت مى كرديم".
    آنها مى خواستند براى بىوفايىِ خود عذر بياورند، ولى خودشان هم مى دانستند اين عذر بدتر از گناه است، تو به آنان گفتى: "بعد از روز غدير ديگر براى كسى عذرى باقى نمى ماند! شما در آن روز با على(عليه السلام) پيمان بسته بوديد، چرا بر سر پيمان خود نمانديد؟ اكنون از پيش من برويد، من نمى خواهم شما را ببينم، آيا بهانه ديگرى هم داريد كه بگوييد؟ شما مقصّر هستيد كه در حقّ ما كوتاهى كرديد". همه، سرهاى خود را پايين انداختند و از خانه تو بيرون رفتند.[75]

    * * *


    بعد از آن تو رو به على(عليه السلام) كردى و چنين گفتى:
    ــ على جان! من وصيّت ديگرى هم دارم.
    ــ چه وصيّتى؟
    ــ بدنم را شب غسل بده، شب به خاك بسپار، تو را به خدا قسم مى دهم مبادا بگذارى آنهايى كه بر من ظلم كردند بر جنازه من حاضر شوند، آنهايى كه مرا با تازيانه زدند; محسن(عليه السلام) مرا كشتند نبايد بر پيكر من نماز بخوانند.[76]
    ــ چشم، فاطمه جان! من قول مى دهم نگذارم آنها بر پيكر تو نماز بخوانند.[77]
    ــ على جان! من مى خواهم قبرم مخفى باشد.[78]
    آرى، تو چنين وصيّت كردى و تا روزى كه فرزندت مهدى(عليه السلام) ظهور كند، قبر تو مخفى خواهد بود، مخفى بودن قبر تو، براى تاريخ، يك علامت سؤال بزرگ است، هر كس كه تاريخ را بخواند با خود مى گويد: "چرا قبر دختر پيامبر مخفى است؟"، جواب اين سؤال، آبروى اهل باطل را مى برد.


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۶: از كتاب راه مهتاب نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن