کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    احزاب : آيه ۳۳

      احزاب : آيه ۳۳


    وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُْولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآَتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا (33 )
    سخن تو در اين دو آيه در دو بخش است:
    * بخش اوّل
    با زنان پيامبر سخن خود را ادامه مى دهى: "در خانه خود بمانيد و همانند زنان دوره جاهليّت اوّل، خودنمايى نكنيد و در ميان مردان نامحرم ظاهر نشويد، نماز را به پا داريد، زكات دهيد و از من و پيامبرم اطاعت كنيد".
    *بخش دوم
    سخن خود را در اين بخش، اين گونه ادامه مى دهى: "من اراده كرده ام كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايم و آنان را پاكيزه گردانم".

    * * *


    ابتدا درباره بخش اوّل آيه، پنج نكته مى نويسم:
    * نكته اوّل
    قبل از آن كه دين اسلام بيايد، زنان در مدينه به گونه اى لباس مى پوشيدند كه گردن و مقدارى از سينه آنان آشكار بود. وقتى آنان از خانه بيرون مى آمدند، چهره، گوش، گوشواره، گردن، بالاى سينه و گردنبند آنان هويدا بود.
    قرآن در آيه 31 سوره نور از زنان خواست تا دامنه روسرى خود را تا روى سينه پايين آورند، با اين كار گردن، گردنبند، بالاى سينه، گوش و گوشواره آنان پوشيده مى شد.
    همچنين در آيه 59 سوره احزاب از آنان مى خواهد تا "جِلباب" خود را به خود بپيچند. جِلباب، لباسى بود كه از روسرى بزرگ تر و از چادر كوتاه تر بود.
    زنان مسلمان به وظيفه خود آشنا شدند و اعضاى بدن خود را در مقابل نامحرم پوشاندند، البتّه آنان مى توانستند گردى صورت، دست (از انگشتان تا مچ) و پا (از انگشتان تا مچ) را نپوشانند.
    * نكته دوم
    اكنون قرآن مى خواهد حجاب رفتارى را بيان كند. حجاب فقط پوشش و لباس نيست، زن مسلمان حقّ ندارد در سخن با مرد نامحرم، صداى خود را نازك و لطيف كند.
    ممكن است يك زن، بهترين حجاب پوششى را داشته باشد، امّا با رفتار و گفتارش، خودنمايى كند و توجّه مردان را به خود جلب كند. زن مى تواند در خانه بنشيند و به مردان نامحرمى تلفن بزند و خودنمايى كند، ممكن است زنى با نوشتار خود، مردان را به سوى خود جلب كند، همه اين ها گناه است و جامعه را به فساد مى كشاند.
    آرى، اگر جامعه اى گرفتار اين خودنمايى ها شود روى سعادت را نخواهد ديد.
    قرآن از زنان مى خواهد كه به حجابِ رفتارى خود هم توجّه كنند. در واقع، قرآن از زنان مى خواهد دو نوع حجاب را مراعات كنند:
    1 - حجاب پوششى: در آيه 31 سوره نور و آيه 59 سوره احزاب، سخن از اين نوع حجاب است. پوشاندن اعضاى بدن و جلباب به تن كردن (البتّه پوشاندن گردىِ صورت واجب نيست، همچنين پوشاندن دست و پا از انگشتان تا مچ لازم نيست).
    2 - حجاب رفتارى: در آيات 32 و 33 اين سوره، سخن از حجابِ رفتارى است. (با كرشمه و ناز سخن نگفتن، خودنمايى نكردن)
    تا آنجا كه من اطّلاع دارم مراعات نكردن حجاب رفتارى در جامعه، سبب مفاسد زيادى شده است. زنان زيادى هستند كه به حجاب پوششى خود حساسيّت زيادى دارند، امّا به حجاب رفتارى خود دقّت نمى كنند و اين گونه است كه مشكلات گوناگونى در جامعه به وجود مى آيد.
    البتّه قرآن در آيه 31 سوره نور به مردان هم فرمان مى دهد تا چشم خود را از نگاه ناروا به زنان بپوشانند و بر ميل جنسى خود مسلّط باشند.
    * نكته سوم
    قرآن در اين آيه با زنانِ پيامبر سخن مى گويد، امّا اين دستور براى همه زنان مسلمان است. (در آيه قبل اين نكته را نوشتم كه وقتى پدر به پسر دانشجويش مى گويد: اى دانشجو ! دروغ نگو. منظورش اين نيست كه اگر كسى دانشجو نباشد، مى تواند دروغ بگويد).
    * نكته چهارم
    در ابتداى اين آيه، قرآن به زنان پيامبر مى گويد: "از خانه بيرون نياييد". آيا زنان پيامبر از خانه بيرون نمى آمدند؟
    وقتى تاريخ را مى خوانم مى بينم كه بعضى از همسران پيامبر به سفر حجّ رفتند، حتّى در جنگ ها همراه پيامبر بودند. پس منظور قرآن اين نيست كه زنان، داخل خانه بنشينند.
    منظور قرآن اين است: "براى خودنمايى از خانه خارج نشويد، در ميان مردان نامحرم، خودنمايى نكنيد". اگر زنى حجاب پوششى و حجاب رفتارى خود را مراعات كند، مى تواند از خانه خارج شود.
    * نكته پنجم
    از روزگار قبل از اسلام به "جاهليّت اوّل" ياد شده است، اين سخن نشان آن است كه جاهليّت دوم هم در پيش است.
    وقتى ما آداب و رسوم مردمى كه قبل از اسلام در مكّه و مدينه و اطراف آن زندگى مى كردند را بررسى مى كنيم، مى بينيم كه زندگى آنان شباهت زيادى با انسان كافر امروزى دارد.
    زمانى كه ما در آن زندگى مى كنيم، زمان جاهليّت دوم است !
    جاهليّت پيشرفته !
    آن روزگار، زندگى مردم به جنگ و خونريزى سپرى مى شد، آنان با شمشير به يكديگر حمله مى كردند و بى گناهان را مى كشتند، امّا در جاهليّت پيشرفته، با يك بمب اتمى، شهرى نابود مى شود.
    آمريكا در جنگ جهانى دوم (در سال 1945 ميلادى) شهر "هيروشيما" در كشور ژاپن را با خاك يكسان نمود. آمار كشته شدگان اين بمب بيش از 200 هزار نفر بود.
    اگر در روزگار جاهليّت، دختران بى گناه را زنده به گور مى كردند، امروز در بسيارى از كشورها، سقط جنين جنبه قانونى دارد ! طبق آمار در سال 2008 ميلادى، بيش از 44 ميليون سقط جنين در دنيا انجام شده است. در يك سال، 44 ميليون سقط جنين، عدد كمى نيست.[69]
    اگر در روزگار جاهليّت، زنان روسرى خود را كنار مى زدند و گلو و سينه خود را آشكار مى ساختند، امروزه بعضى از زنان، صحنه هايى را به وجود مى آورند كه قلم از نوشتن آن شرم دارد. (لازم نيست شرحى از تلويزيون هاى ماهواره اى و سايت هاى ضدّ اخلاقى به ميان آورده شود)، اين همان جاهليّت پيشرفته است كه سبب تباهى انسان ها مى شود.
    اين پنج نكته اى بود كه درباره بخش اوّل آيه 33 نوشتم.

    * * *


    اكنون وارد بخش دوم آيه مى شوم: قرآن در بخش قبلى آيه با همسران پيامبر سخن گفت، امّا در اين بخش، روىِ سخن با خاندان پيامبر است. من در اين بخش چنين مى خوانم: "خدا اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند".
    به راستى خاندان پيامبر كيستند كه خدا از عصمت و پاكى آنان سخن مى گويد؟
    من بايد به تاريخ سفر كنم، به سال پنجم هجرى...[70]

    * * *


    در خانه باز مى شود، فاطمه(عليها السلام) در حالى كه ظرف غذايى را در دست دارد از خانه خارج مى شود و به سوى خانه پدر مى رود، (اين غذا از آب و آرد و روغن تهيّه شده است و با خرما شيرين شده است).[71]
    فاطمه(عليها السلام) در خانه پدر را مى زند، اُمّ سَلمه در را باز مى كند، او همسر پيامبر است. به فاطمه(عليها السلام) خوش آمد مى گويد، اُمّ سَلمه به فاطمه(عليها السلام) علاقه زيادى دارد. اكنون فاطمه(عليها السلام) نزد پدر مى رود، او به پدر سلام مى كند، پدر جواب سلام او را به گرمى مى دهد و به احترام فاطمه(عليها السلام) از جا برمى خيزد و او را مى بوسد، گويا همه دنيا را به اين پدر داده اند، فاطمه(عليها السلام) به ديدار پدر آمده است !
    فاطمه(عليها السلام) مى گويد:
    ــ پدر جان ! براى شما غذايى آماده كرده ام.
    ــ دخترم فاطمه ! از تو ممنونم. چرا اين گونه براى من زحمت مى كشى.
    ــ من كارى نكردم پدر جان !
    ــ فاطمه جانم ! پس على و حسن و حسين كجا هستند؟
    ــ آن ها در خانه هستند.
    ــ برو و آن ها را همراه خود به اينجا بياور تا اين غذا را با هم بخوريم.
    ــ چشم پدر جان !
    اكنون فاطمه(عليها السلام) اجازه مى گيرد و به خانه بازمى گردد.[72]

    * * *


    اى پيامبر ! چگونه است كه تو فاطمه ات را مى بوسى؟
    فاطمه من مرا به ياد سيب بهشت مى اندازد. شبى كه به آسمان ها سفر كردم، سفر معراج ! هفت آسمان را پشت سر گذاشته بودم و در بهشت مهمان بودم.
    آن شب، بوى خوشى به مشامم رسيد. نگاهى به اطراف خود كردم و پرسيدم: اين بوى خوش از چيست كه تمام بهشت را فرا گرفته و بر عطر بهشت، غلبه كرده است؟
    مدهوش آن عطر شده بودم. از جبرئيل سؤال كردم: اين عطر خوش چيست؟ جبرئيل گفت: اين بوى سيب است ! سيصد هزار سال پيش، خدا سيبى را با دست خود آفريد. اى محمّد ! سيصد هزار سال است كه اين سؤال براى ما بدون جواب مانده است كه خداوند اين سيب را براى چه آفريده است؟
    همه مى خواستند به راز خلقت اين سيب پى ببرند.
    ناگهان دسته اى از فرشتگان نزد من آمدند. آنان همراه خود همان سيب را آورده بودند. آن ها به من گفتند: اى محمّد ! خدايت سلام مى رساند و اين سيب را براى شما فرستاده است.[73]
    آرى، من آن شب مهمان خدا بودم و خدا مى دانست از مهمان خود چگونه پذيرايى كند. آن شب فرشتگان به راز خلقت سيب پى نبردند، آنان بايد صبر مى كردند تا من آن سيب را بخورم و پس از آن، فاطمه، پا به عرصه گيتى گذارد، آن وقت، رازِ خلقت اين سيب براى همه معلوم مى شود.
    آرى، فاطمه بوى بهشت مى دهد، من هر وقت مشتاق بهشت مى شوم، فاطمه ام را مى بوسم.[74]

    * * *


    لحظاتى بعد، فاطمه(عليها السلام) در حالى كه دست حسن و حسين(عليهما السلام)را گرفته است وارد خانه پيامبر مى شود، على(عليه السلام) نيز پشت سر آن ها مى آيد، آن ها وارد خانه پيامبر مى شوند و به پيامبر سلام مى كنند و جواب مى شنوند، پيامبر با ديدن آن ها بسيار خوشحال مى شود، او حسن و حسين(عليهما السلام) را در آغوش مى گيرد و آنان را مى بوسد.
    فكر كنم امروز اُمّ سَلمه روزه باشد، او مشغول خواندن نماز است، پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) سر سفره مى نشينند و از آن غذا ميل مى كنند.
    بعد از آن، پيامبر اُمّ سَلمه را صدا مى زند و به او مى گويد: من مى خواهم لحظاتى با عزيزان خود تنها باشم، لطفاً كسى را به خانه راه نده !
    پس از لحظاتى، همان طور كه پيامبر نشسته است، حسن(عليه السلام)را روى زانوى راست و حسين(عليه السلام) را روى زانوى چپ خود مى نشاند و هر دو را مى بوسد.[75]
    او سپس از على(عليه السلام) مى خواهد تا در سمت چپ او بنشيند، پيامبر دست چپ خود را روى شانه على(عليه السلام) مى گذارد.
    سپس پيامبر از فاطمه(عليها السلام) مى خواهد تا در سمت راست او بنشيند، فاطمه(عليها السلام)مى آيد و كنار پيامبر مى نشيند، پيامبر دست راست خود را روى شانه فاطمه اش مى گذارد و فاطمه اش را مى بوسد.[76]
    اكنون پيامبر عباى سياه رنگ خود را برمى دارد و آن را بر روى همه مى اندازد، سپس دست خود را رو به آسمان مى گيرد و مى گويد: "بارخدايا ! على، جانشين من است، همسر او فاطمه دختر من است، حسن و حسين پسران من هستند، هر كس آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته است، هر كس با آنان دشمنى كند با من دشمنى نموده است. بارخدايا ! هر پيامبرى خاندانى داشته است كه پس از مرگ او يادگار او بوده اند، على و فاطمه و حسن و حسين، خاندان من هستند، اينان يادگاران من هستند، اهل بيت من مى باشند، گوشت و خون آن ها از من است، از تو مى خواهم همه پليدى ها را از آنان دور كنى و آنان را پاك گردانى".[77]
    دستان پيامبر به سوى آسمان است، او منتظر آن است كه خدا دعاى او را مستجاب گرداند، او دو بار ديگر دعاى خود را تكرار مى كند.

    * * *


    لحظاتى مى گذرد، جبرئيل نازل مى شود و بخش دوم اين آيه (آيه 33 سوره احزاب) را براى پيامبر مى خواند: "خداوند اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند ".
    لبخند بر چهره پيامبر مى نشيند، او اين آيه را سه بار با صداى بلند مى خواند. پيامبر بسيار خوشحال است كه خدا دعاى او را مستجاب نمود.
    اُمّ سَلمه كه بر آستانه در ايستاده است نزديك مى آيد و به پيامبر مى گويد:
    ــ اى پيامبر ! آيا من هم از "اهل بيت" هستم؟
    ــ اى اُمّ سَلمه ! تو همسر من هستى و سرانجامِ تو خير و خوبى است ! [78]
    اُمّ سَلمه آرزو داشت كه پيامبر او را از "اهل بيت" مى خواند، امّا مقام اهل بيت، مقامى بس والاست، به حكم قرآن اين خاندان معصوم هستند و از هر گناه و زشتى به دور هستند.

    * * *


    اكنون ديگر وقت آن است كه مردم مدينه با اين آيه آشنا شوند، آن ها بايد اهل بيت(عليهم السلام) را بشناسند، پيامبر مى داند كه اين مردم حافظه ضعيفى دارند و ممكن است خيلى چيزها را فراموش كنند، براى همين او هر روز موقع اذان صبح به درِ خانه فاطمه مى آيد، در را مى زند و مى گويد: "السَّلاَمُ عَلَيكُم يَا أَهلَ بَيتِ النُّبُوَّةِ ! سلام بر شما اى خاندان پيامبر ! رحمت خدا بر شما ! وقت نماز فرا رسيده است."
    سپس شروع به خواندن بخش دوم اين آيه مى كند: ""خداوند اراده كرده است كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايد و آنان را پاكيزه گرداند ".
    بار ديگر در خانه را محكم تر مى زند و چنين مى گويد: "من با دوست شما دوست هستم و با دشمن شما دشمن هستم".[79]
    سپس صداى اهل اين خانه به گوش مى رسد كه جواب سلام پيامبر را مى دهند.
    پيامبر هر روز اين كار را انجام مى دهد تا مردم بدانند كه اهل بيت(عليهم السلام) چه كسانى هستند. پيامبر مى خواهد همه با حقيقت آشنا شوند و بدانند كه اين آيه درباره على و فاطمه و حسن و حسين(عليهم السلام) نازل شده است و آنان به حكم قرآن معصوم هستند و از هر گناه و پليدى، دور هستند.[80]

    * * *


    وقتى قرآن مى خوانم مى بينم كه قبل و بعد از اين آيه درباره همسران پيامبر سخن به ميان آمده است، اين سؤال در ذهنم نقش مى بندد كه آيا مى شود منظور از "اهل بيت" زنان پيامبر باشند؟
    بايد براى اين سؤال جوابى پيدا كنم. با دقّت قرآن را مى خوانم، به نكته اى مى رسم:
    در زبان فارسى وقتى گروه مردان يا زنان را خطاب قرار مى دهيم، از واژه "شما" استفاده مى كنيم، امّا در زبان عربى براى خطاب بايد دقّت كنيم، اگر گروهى كه مى خواهيم آنان را خطاب قرار دهيم، گروه مردان باشند، بايد از ضمير "كُم" استفاده كنيم.
    اگر گروه خطاب، زنان باشند، از ضمير "كُنَّ" استفاده مى كنيم.
    در قرآن بارها درباره زنان پيامبر سخن به ميان آمده است و در همه آن موارد از ضمير "كُنَّ" استفاده شده است، براى مثال در اول اين آيه چنين مى خوانيم: "وَ قَرْنَ فى بيوتكُنَّ".
    ولى در اينجا خدا مى گويد: "يطهّركُم"، اين به گروهى از مردان اشاره دارد، از نظر دستور زبان عربى هرگز نمى شود كه منظور از "كُم" در اينجا گروه زنان باشند، اگر منظور خدا زنان پيامبر بود، حتماً مى فرمود: "يُطهّركُنَّ".
    چگونه ممكن است قرآنى كه در اوج فصاحت و بلاغت است اين اشتباه دستورى را انجام داده باشد؟
    پس منظور از "يُطهّركُم" در اين آيه گروهى از مردان مى باشد، اكنون بايد از اهل سنّت اين سؤال را بپرسم، آن ها بايد جواب اين سؤال را بدهند.
    طبق نقل هاى متعدّد تاريخى منظور از اين "كُم"، على و حسن و حسين(عليهم السلام)مى باشند، اكثريّت اين گروه مرد هستند و فاطمه(عليها السلام) هم به عنوان يكى از اين افراد، همراه گروه مردان مطرح است، امّا اگر اين آيه، درباره زنان پيامبر باشد، نتيجه اين مى شود كه قرآن قواعد زبان عربى را مراعات نكرده است و در قرآن اشتباه وجود دارد.

    * * *


    كسانى كه مى گويند منظور از "خاندان پيامبر" در اين آيه، همسران پيامبر است. در اينجا مى خواهم براى آنان پنج نكته بنويسم:
    * نكته اوّل:
    در سوره "تحريم" ماجراى دو نفر از همسران پيامبر ذكر شده است، آنان رازى را كه پيامبر به آنان گفته بود، فاش نمودند. پيامبر از اين كار آنان، ناراحت شد. در آيه 3 سوره تحريم قرآن چنين مى گويد: "اگر شما توبه كنيد و به سوى خدا بازگرديد، به نفع شماست زيرا واقعاً دل هاى شما از حقّ برگشته است".
    به راستى اين كار آنان، گناه بوده است يا اطاعت؟ خدا به آنان مى گويد، "اگر توبه كنيد براى شما بهتر است"، معلوم مى شود كه آنان مرتكب گناهى شده بودند كه بايد توبه كنند.
    اگر منظور از "خاندان پيامبر" در آيه 33 سوره احزاب، همسران پيامبر باشند، نتيجه چه مى شود؟
    آيه 33 احزاب مى گويد: آنان از هر خطا و گناهى به دورند، آيه 3 سوره تحريم مى گويد: دو نفر از آنان گناه كردند. اين اختلاف در دو آيه قرآن را چگونه مى توان پاسخ داد؟
    آنان هم از گناه دور باشند و هم گناه بكنند؟
    معلوم مى شود كه زنان پيامبر، از خطا و گناه به دور نيستند و منظور از "خاندان پيامبر" در آيه 33 سوره احزاب، همسران پيامبر نيستند.
    * نكته دوم
    وقتى مردم با على(عليه السلام) به عنوان خليفه چهارم بيعت كردند، عايشه (كه همسر پيامبر بود)، دست به شورش زد. حدود بيست و پنج سال از وفات پيامبر گذشته بود كه عايشه مردم را بر ضدّ على(عليه السلام) شوراند. او همراه با هوادارانش از مدينه به بصره رفتند و آنجا را تصرّف نمودند.
    على(عليه السلام) با لشكر خود به بصره آمد و آنان را نصيحت زيادى كرد، امّا آنان از شورش خود دست برنداشتند. سرانجام جنگى سخت در گرفت و بيش از شش هزار نفر از مسلمانان كشته شدند. (اين جنگ به جنگ "جَمل" مشهور شد، البتّه بعضى ها تعداد كشته شدگان اين جنگ را بيست هزار نفر ذكر كرده اند).
    اهل سنّت، شورش بر خليفه را حرام مى دانند، عايشه بر خليفه زمان خود شورش كرد، پس او خطاى بزرگى انجام داد كه سبب كشتار زيادى شد، پس او از "خاندان پيامبر" نيست، زيرا قرآن مى گويد: "خاندان پيامبر از هر گناه و خطايى به دور هستند"، به راستى چه گناهى بالاتر از فتنه و آشوبى است كه 20 هزار نفر را به كام مرگ بفرستد؟ [81]
    * نكته سوم
    اگر منظور از "خاندان پيامبر" در اين آيه، همسران پيامبر مى باشند، چرا هيچ كدام از آنان چنين سخنى را نگفته اند؟
    عايشه كه در مناسبت هاى مختلف براى مردم از فضيلت خود سخن مى گفت، چرا خود او هرگز چنين سخنى را بيان نكرد؟
    از طرف ديگر، اُمّ سَلمه يكى از همسران پيامبر است، او بارها براى مردم گفت كه منظور از "خاندان پيامبر" در اين آيه على و حسن و حسين و فاطمه(عليهم السلام) مى باشد.
    * نكته چهارم
    يكى از علماى اهل سنّت، كتابى به نام "شواهد التنزيل" نوشته است، او وقتى به اين آيه مى رسد 130 حديث نقل مى كند. همه اين احاديث اثبات مى كنند كه منظور از خاندان پيامبر در اين آيه، على، فاطمه، حسن و حسين(عليهم السلام)مى باشند.[82]
    * نكته پنجم
    پس از شهادت امام حسين(عليه السلام)، مسير امامت ادامه پيدا كرد و امامان معصوم يكى پس از ديگرى، رهبرى جامعه را به عهده گرفتند. خدا دوازده امام معصوم را براى هدايت انسان ها قرار داد و آخرين آن ها، مهدى(عليه السلام) است كه اكنون از ديده ها پنهان است. دوازده امام معصوم، جزء "خاندان پيامبر" هستند و همه آنان از خطا و گناه، دور هستند.
    منظور از خاندان پيامبر يا "اهل بيت"، همان مسير امامت و ولايت است. هدايت واقعى در گرو پيروى از اهل بيت(عليهم السلام)است، كسانى كه هدايت را در جاى ديگرى مى جويند، راه را گم كرده اند.
    هر كس به سوى اهل بيت(عليهم السلام) برود، نجات پيدا مى كند، شرط نجات، رفتن به سوى آنان است، هر كس از آن ها جدا شود، سرانجامى جز تباهى ندارد.[83]

    * * *


    ماه رمضان بود و من براى جوانان تفسير قرآن مى گفتم. وقتى تفسير اين آيه را تمام كردم، جوانى رو به من كرد و گفت: "چرا قرآن نظم خاصّى در گفتار ندارد؟ چرا قرآن در اين آيه، اوّل با زنان پيامبر سخن مى گويد، سپس از عصمت اهل بيت(عليهم السلام) مطلبى بيان مى كند و در آيه بعد بار ديگر با همسران پيامبر سخن مى گويد. آخر اين چه حرف زدنى است؟".
    من بايد به اين سؤال او جواب مى دادم، با نهايت احترام از او تشكّر كردم كه سؤال خود را پرسيده است و سپس به او چنين گفتم:
    1 - قرآن در طول 23 نازل شده، جبرئيل هر قسمت از قرآن را در مناسبت خاصّى براى پيامبر مى خواند. خود پيامبر دستور مى دادند تا هر آيه از قرآن در كدام سوره و در كجاى آن سوره قرار گيرد. در واقع، نظم قرآن به دستور پيامبر بوده است.
    2 - خدا وعده داده است كه قرآن از تحريف در امان باشد، بعد از پيامبر كسانى به حكومت رسيدند كه دشمنى زيادى با اهل بيت(عليهم السلام) داشتند. آنان دستور آتش زدن خانه فاطمه(عليها السلام) را دادند، همان خانه اى كه پيامبر مدّت ها اين آيه را در آنجا مى خواند، در آتش كينه دشمنان سوخت.
    آرى، خدا مى دانست دشمنان ولايت براى رسيدن به هدف خود، حاضرند در قرآن نيز دست ببرند و آن را هم تحريف كنند، براى همين بود كه حكمت خدا حكم مى كرد كه تا اين آيه به اين صورت در قرآن ذكر شود.
    3 - وقتى دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) اين آيه را مى شنيدند، چه كار مى كردند؟ كافى بود آنان به مردم بگويند كه منظور از اهل بيت(عليهم السلام)، همسران پيامبر هستند. اين سخن آنان را به هدفشان مى رساند و ديگر انگيزه اى براى تحريف قرآن براى آنان باقى نمى ماند.
    4 - افرادى كه اهل انديشه نبودند، سخن آنان را مى پذيرفتند، امّا كسانى كه اهل فكر بودند، مى دانستند كه قرآن در سوره تحريم از گناه دو نفر از همسران پيامبر سخن گفته است، اين آيه مى گويد: "خاندان پيامبر معصوم هستند"، پس معلوم است كه منظور از اهل بيت در اين آيه، افراد ديگرى هستند.
    آرى، خدا در قرآن، نشانه اى براى اهل تفكّر قرار داده است تا هرگز حقيقت پنهان نماند، هر كس بخواهد مى تواند به معناى واقعى آيه برسد، كافى است فقط عاقل باشد.
    5 - اين به ما نشان مى دهد كه روش و سبك قرآن با كتاب هاى معمولى فرق مى كند. قرآن براى خود سبك خاصّى دارد كه ما بايد به آن توجّه كنيم.
    بيانِ موضوعات مختلف در يك سخن در ميان شاعران و سخنگويان مهم عرب رواج داشته است و در كلام و اشعار عربى، نمونه هاى زيادى از آن ديده مى شود. اين روش، هرگز خلاف فصاحت و بلاغت به حساب نمى آمده است.[84]
    آيه 3 سوره مائده نيز به همين سبك نازل شده است. قرآن به همين سبك سخن گفته است. در آن آيه، ابتدا از غذاهاى حرام (گوشت خوك و مردار) سخن به ميان مى آيد، سپس از كامل شدن دين (ماجراى غدير و ولايت على(عليه السلام)) سخن گفته مى شود، سپس بار ديگر از موضوع غذاهاى حرام سخن به ميان مى آيد.
    وقتى من اين پنج نكته را براى آن جوان ذكر كردم، از من تشكّر كرد.

    * * *


    روزى كه در دانشگاه بودم، يكى از دانشجويان نزد من آمد و گفت:
    ــ استاد ! من يك سؤال دارم كه خيلى ذهنم را مشغول كرده است.
    ــ آن سؤال چيست؟
    ــ ما معتقد هستيم كه اهل بيت(عليهم السلام) معصوم هستند، آخر چگونه مى شود اهل بيت(عليهم السلام) هرگز فكر گناه هم نكنند، چگونه ممكن است انسان به اين مقام برسد، اختيار دل انسان كه دست خودش نيست، چه بسا دل انسان براى يك لحظه در آن روزگار هوس يك گناه كند. اهل بيت(عليهم السلام) هر چقدر مقام بالايى داشته باشند، به هر حال انسان هستند و ممكن است به ذهن و قلب آن ها فكر گناه بيايد.
    ــ آيا من مى توانم يك سؤال از شما بپرسم؟ آيا ناراحت نمى شويد؟
    ــ بفرماييد.
    ــ شما چند سال داريد؟
    ــ من بيست سال دارم.
    ــ عذر مى خواهم كه اين سوال را مى پرسم: آيا در اين مدّت، هرگز به ذهنتان رسيده است كه وقتى به دستشويى مى رويد، مقدارى از آنچه از شما دفع شده است را بخوريد؟
    ــ استاد ! اين چه سؤالى است كه شما مى پرسيد؟
    ــ آنچه از شما دفع شده است در نظر شما آن قدر پست و متعفّن است كه شما هرگز چنين فكرى هم نمى كنيد. بگوييد بدانم آيا شما قدرت بر انجام چنين كارى داريد؟ آيا كسى اين قدرت را از شما گرفته است؟
    ــ نه. من قدرت بر اين كار را دارم، امّا هرگز و هرگز چنين فكرى تا به حال به ذهنم خطور نكرده است. من نمى دانم منظور شما از اين حرف ها چيست؟
    ــ عزيزم ! صبر كن، پس معلوم شد كه تو نسبت به انجام آن كارى كه گفتم، قدرت دارى، امّا هرگز فكر انجام آن را هم نمى كنى، چه رسد كه بخواهى آن كار را انجام دهى.
    ــ بله. همين طور است.
    ــ خوب. آيا خداوند مى تواند شناخت و معرفتى به اهل بيت(عليهم السلام) بدهد كه زشتى گناه نزد آن ها از همه چيز بيشتر باشد؟ آيا چنين چيزى امكان دارد؟
    ــ آرى.
    ــ اهل بيت(عليهم السلام) قدرت بر انجام گناه دارند، امّا گناه در نظر آنان از هر چيزى كه تو تصوّر كنى، زشت تر است، براى همين است كه آنان هرگز فكر گناه هم نمى كنند.
    ــ استاد ! خدا به شما خير بدهد، من با اين مثال شما، خيلى چيزها فهميدم، راست گفته اند كه گاهى يك مثال بهتر از يك كتاب مى تواند در فهميدن يك مطلب به ديگران كمك كند.
    ــ عصمت آن ها فقط به معناى ترك گناه نيست، بلكه قلب آن ها آن چنان از خدا پر شده است كه اصلاً غير خدا در آنجا، راه پيدا نمى كند، قلب آن ها از علاقه به خدا، اطاعت خدا، بندگى خدا، انس با خدا و محبّت خدا پر شده است و ديگر جايى براى فكر غير خدايى باقى نمانده است، تا چه رسد به خطور نافرمانى خدا.
    ــ استاد ! به راستى چرا خدا مقام عصمت را به اهل بيت(عليهم السلام)داده است؟ علّت اين كار چه بوده است؟
    ــ مى دانى كه خداوند اطاعت از اهل بيت(عليهم السلام) را بر همه واجب نموده است و به آن ها ولايت داده است، همه مردم بايد از فرمان آن ها اطاعت كنند، خوب، مقام ولايت با مقام عصمت همراه شده است، يعنى خداوند اطاعت كسانى را بر ما واجب كرده است كه هرگز دستورى خلاف رضايت خدا نمى دهند.
    ــ يعنى كسى كه عصمت ندارد نمى تواند ولايت داشته باشد؟
    ــ دقّت كن، خدا اوّل به اهل بيت، مقام عصمت را داد، بعد از مردم خواست تا از آن ها اطاعت كنند، اگر آن ها معصوم نبودند، خدا هرگز اطاعت آن ها را بر ما واجب نمى كرد، اگر آن ها معصوم نبودند، هرگز بر ما ولايت نداشتند، آخر چگونه ممكن است خدا به ما بگويد گوش به فرمان كسى باشيد در حالى كه ممكن است او اشتباه كند؟
    ــ استاد ! پس درست به همين دليل است كه سخن اهل سنّت باطل است.
    ــ كدام سخن؟
    ــ آن ها مى گويند كه ابوبكر و عمر و عثمان، "ولىّ امر" مسلمانان بودند و بر مردم ولايت داشتند.
    ــ كسى مى تواند ولايت داشته باشد كه معصوم باشد، اين سخن حضرت على(عليه السلام) است كه فرمود: "خداوند دستور داد تا مردم از پيامبر اطاعت كنند زيرا پيامبر معصوم است و هرگز دستورى نمى دهد كه خدا از آن ناراضى باشد، هم چنين خدا دستور داده است تا مردم از ما اطاعت كنند، زيرا به ما نيز مقام عصمت عنايت نمود".[85]

    * * *


    خلاصه سخن اين شد كه آيه 33 اين سوره، دو بخش دارد:
    *بخش اوّل:
    قرآن با زنان پيامبر چنين سخن مى گويد: "در خانه خود بمانيد و همانند زنان جاهليّت اوّل، خودنمايى نكنيد و در ميان مردان نامحرم ظاهر نشويد، نماز را به پا داريد، زكات بدهيد و از من و پيامبرم اطاعت كنيد".
    *بخش دوم
    قرآن درباره عصمت اهل بيت(عليهم السلام) چنين سخن مى گويد: "من اراده كرده ام كه خاندان پيامبر را از هر پليدى پاك نمايم و آنان را پاكيزه گردانم".
    اكنون به تفسير آيه 34 مى پردازم.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۴۴: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن