مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَج فِيَما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ سُنَّةَ اللَّهِ فِي الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلُ وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ قَدَرًا مَقْدُورًا (38 )الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِيبًا (39 )
مردم مدينه خبردار شدند كه پيامبر با زينب ازدواج كرده است، آنان تعجّب كردند و با خود گفتند: "آخر مگر مى شود انسان با همسرِ پسرخوانده اش ازدواج كند، اين كار حرام است و گناه".
وقتى تو چيزى را بر پيامبر واجب كردى و او فرمان تو را اطاعت كرد، ديگر بر او هيچ عيب و گناهى نيست، پيامبر نبايد در اجراى فرمان تو، گوش به حرف اين و آن بدهد، او بايد فرمان تو را اطاعت كند و از جوّ جامعه هراسى به دل راه ندهد.
شكستن سنّت هاى غلط و مبارزه با خرافات، هميشه با سر و صدا همراه است، پيامبر نبايد به اين مخالفت ها اعتنا كند، شكستن سنّت هاى غلط، يك سنّت آسمانى بوده است و در زمان همه پيامبران وجود داشته است و فرمان تو از روى حساب و برنامه دقيقى است و بايد اجرا شود.
آرى، مبارزه با خرافات، برنامه همه پيامبران بوده است، پيامبرانى كه پيام تو را به مردم مى رساندند و در اين راه از هيچ كس هراسى نداشتند. آنان در راه تو فداكارى نمودند و تو هم به آنان پاداش بزرگى مى دهى كه تو براى حسابرسى اعمال بندگانت كافى هستى، روز قيامت كه فرا رسد، به پيامبران مزدى نيكو مى دهى و آنان را در بهترين جايگاه بهشت جاى مى دهى.
* * *
درس بزرگى كه قرآن در اينجا به من مى دهد اين است: هرگز نبايد در راه شكستن سنّت هاى غلط و مبارزه با خرافات ترديدى به خود راه دهم، مبارزه با خرافاتى كه عقل و هوش مردم را ربوده است، همواره با سر و صدا همراه بوده است.
من نبايد به مخالفت ها اعتنا كنم، اگر در راه سعادت جامعه گام برمى دارم، نبايد از مخالفت مردم بهراسم، بايد حقيقت را بگويم و محكم و استوار در اين راه قدم بردارم، همان گونه كه همه پيامبران چنين كردند.
* * *