کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    احزاب : آيه ۵۲ - ۵۰

      احزاب : آيه ۵۲ - ۵۰


    يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِنَّا أَحْلَلْنَا لَكَ أَزْوَاجَكَ اللَّاتِي آَتَيْتَ أُجُورَهُنَّ وَمَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْكَ وَبَنَاتِ عَمِّكَ وَبَنَاتِ عَمَّاتِكَ وَبَنَاتِ خَالِكَ وَبَنَاتِ خَالَاتِكَ اللَّاتِي هَاجَرْنَ مَعَكَ وَامْرَأَةً مُؤْمِنَةً إِنْ وَهَبَتْ نَفْسَهَا لِلنَّبِيِّ إِنْ أَرَادَ النَّبِيُّ أَنْ يَسْتَنْكِحَهَا خَالِصَةً لَكَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ قَدْ عَلِمْنَا مَا فَرَضْنَا عَلَيْهِمْ فِي أَزْوَاجِهِمْ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ لِكَيْلَا يَكُونَ عَلَيْكَ حَرَجٌ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيًما (50 ) تُرْجِي مَنْ تَشَاءُ مِنْهُنَّ وَتُؤْوِي إِلَيْكَ مَنْ تَشَاءُ وَمَنِ ابْتَغَيْتَ مِمَّنْ عَزَلْتَ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكَ ذَلِكَ أَدْنَى أَنْ تَقَرَّ أَعْيُنُهُنَّ وَلَا يَحْزَنَّ وَيَرْضَيْنَ بِمَا آَتَيْتَهُنَّ كُلُّهُنَّ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيًما حَلِيًما (51 ) لَا يَحِلُّ لَكَ النِّسَاءُ مِنْ بَعْدُ وَلَا أَنْ تَبَدَّلَ بِهِنَّ مِنْ أَزْوَاج وَلَوْ أَعْجَبَكَ حُسْنُهُنَّ إِلَّا مَا مَلَكَتْ يَمِينُكَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْء رَقِيبًا (52 )
    سخن از خانواده به ميان آمد، در اين سه آيه مسأله اى كه در ارتباط با خانواده پيامبر است، بيان شده است. قبل از آن بايد سه نكته زير را بنويسم:
    * نكته اوّل
    در آيه 3 سوره نساء قرآن به مردان اجازه مى دهد كه تا چهار زن را به همسرى اختيار كنند، البتّه بايد ميان همسران خود به عدالت رفتار كنند و فرقى نگذارند و حقّ و حقوقى از آنان ضايع نكنند. يك مسلمان نمى تواند در يك زمان، بيش از 4 زن داشته باشد. اين قانون قرآن است. (اين حكم مخصوص ازدواج دائم است).
    وقتى پيامبر از دنيا رفت، نُه همسر داشت. همه آنان به عقد دائم، همسر پيامبر شده بودند.
    * نكته دوم
    هر كس كه اين سخن را بشنود مى پرسد: "چرا پيامبر اين همه ازدواج كرد؟ وقتى قرآن، ازدواج يك مرد با پنج زن را حرام مى داند، چرا خود او به اين قانون عمل نكرد؟".
    جواب روشن است: "خدا اين سه آيه را بر محمّد(صلى الله عليه وآله) نازل كرد و به پيامبر اجازه داد تا بيش از 4 زن داشته باشد".
    مسلمانى كه به قرآن باور دارد، با خواندن اين سه آيه چنين مى گويد: "همان خدايى كه به مردان اجازه داد 4 زن بگيرند، همان خدا به پيامبر اجازه داد كه بيش از 4 زن بگيرد".
    * نكته سوم
    خدا مى توانست به پيامبر به طور خصوصى، چنين اجازه اى را دهد، امّا چنين نكرد، بلكه اين اجازه را در قرآن و در اين سه آيه بيان كرد، زيرا اين مسأله اى مهم است و اگر در قرآن ذكر نمى شد، همه مى گفتند: "چرا محمّد(صلى الله عليه وآله)بر خلاف قانون قرآن خود عمل كرده است".
    اين موضوع بايد در قرآن مى آمد، تا آيندگان بتوانند حقيقت را دريابند. اگر اين سه آيه در قرآن نبود، من امروز چگونه مى توانستم جواب اين سؤال را بدهم.

    * * *


    من دانستم كه خدا به پيامبر اجازه داد تا با زنان متعددى ازدواج كند و وقتى او از دنيا رفت، نُه زن با او پيمان زناشويى داشتند. به راستى چرا خدا چنين اجازه اى را به پيامبر داد؟
    مى دانم عدّه اى از مسيحيان، نسبت هاى ناروا به پيامبر داده اند، من بايد در اين زمينه تحقيق كنم...
    * نكته اوّل
    در جامعه آن روزگار، مردان معمولاً چند همسر داشتند، امّا پيامبر تا سنّ 53 سالگى فقط يك همسر داشت. تا زمانى كه خديجه زنده بود، پيامبر با هيچ زن ديگرى ازدواج نكرد.
    همه كسانى كه درباره ازدواج هاى پيامبر سؤال دارند، بايد بدانند كه اشكال آنان چيست.
    در روزگارى كه فرهنگ مردم، چند همسرى را پذيرفته است، پيامبر تا سنّ 53 سالگى فقط با يك زن زندگى مى كند و هرگز ازدواج ديگرى ندارد. در واقع اشكال آنان درباره ازدواج هاى پيامبر از سنّ 53 سالگى تا سنّ 63 سالگى مى باشد.
    هر عاقلى مى داند كه اگر كسى اهل تنوّع خواهى جنسى باشد، در روزگار جوانى با زن هاى متعدّد ازدواج مى كند، نه در سنّ پيرى !
    * نكته دوم
    وقتى تاريخ را مى خوانم مى بينم در روزگار قديم، مردانى كه تنوّع طلبى جنسى داشتند از خود فرزندان زيادى به يادگار گذاشتند. در زمان هاى قديم، امكانات جلوگيرى از حاملگى مانند امروز وجود نداشت.
    فتح على شاه قاجار با زنان زيادى ازدواج كرد و 144 پسر داشت ! نكته جالب اين كه چون فرزندان دختر او برايش اهميّتى نداشت، تعداد فرزندان دختر او را تاريخ ننوشته است. (بعضى مى گويند مجموع فرزندان او 260 پسر و دختر بوده است).
    اكنون من فرزندان پيامبر را بررسى مى كنم:
    1 - قاسم و عبدالله: مادر اين دو پسر، خديجه بود. اين دو پسر در كودكى از دنيا رفتند.
    2 - طيّب و طاهر: بعضى ها مى گويند اين دو، نام دو پسر ديگر پيامبر بودند كه خديجه مادر آنان بود. در بررسى هاى خود به اين نتيجه رسيدم كه اين دو اسم، لقب هاى قاسم و عبدالله مى باشند.
    3 - فاطمه(عليها السلام) كه مادر او هم خديجه(عليها السلام) بود.
    4 - بعضى ها مى گويند كه خديجه سه دختر ديگر به نام هاى (زينب، ام كلثوم، رقيه) براى پيامبر به دنيا آورد. اگر چه در بررسى ها متوجّه شدم اين سه، دخترهاى خواهر خديجه بودند، مادر آنان از دنيا رفته بود و آنان در خانه خديجه زندگى مى كردند. در واقع آنان دخترخوانده هاى پيامبر بودند.
    5 - آخرين فرزند پيامبر، "ابراهيم" بود، وقتى پيامبر در مدينه بود با زنى به نام "ماريه" ازدواج كرد و ابراهيم به دنيا آمد، وقتى ابراهيم، هجده ماهه شد، بيمار شد و از دنيا رفت.
    در واقع در بررسى هايى كه من كردم متوجّه شدم كه پيامبر 4 فرزند بيشتر نداشت كه سه فرزند از خديجه بود و يك فرزند از ماريه.
    اگر به اين بررسى ها كارى نداشته باشم و سخن بعضى از تاريخ نويسان را قبول كنم، بيشترين تعداد فرزندى كه براى پيامبر ذكر شده است 9 فرزند مى باشد كه هشت فرزند از خديجه بود و يك فرزند از ماريه.
    اين مطلب چه چيزى را ثابت مى كند؟ پيامبر مردى عقيم نبود، امّا چرا فرزندان زيادى نداشت؟ چه رازى در ميان بود؟ هر كس به اين نكته فكر كند، به راحتى مى تواند قضاوت كند كه پيامبر، تنوّع طلب نبود و گرنه بايد از او ده ها فرزند، باقى مى ماند !
    * نكته سوم
    پيامبر بيشتر با زنان بيوه ازدواج مى كرد، كسانى كه تاريخ را خوانده اند به اين نكته اعتراف مى كنند، بيشتر همسران او، زنانى بودند كه قبلاً ازدواج كرده بودند (آن زنان يا از شوهر اوّل خود طلاق گرفته بودند يا شوهر اوّل آنان، از دنيا رفته بود).
    * نكته چهارم
    وقتى تاريخ را مى خوانم متوجّه مى شوم كه ازدواج پيامبر با زنان متعدّد جنبه سياسى داشته است.
    جامعه آن روز، سال هاى سال با بُت پرستى خو گرفته بود، هر قبيله اى به اعتقادات خرافى خود علاقه داشت و آن را جزئى از هويّت خود مى دانست. بنابراين وقتى پيامبر بر ضدّ اعتقادات خرافى مردم آن روزگار قيام كرد، همه قبايل عرب با او دشمن شدند، بزرگان مكّه نقش رهبرى اين مخالفت ها را به عهده داشتند.
    در شرايطى كه تعداد مسلمانان كمتر از دشمنان بود، آيا پيامبر مى توانست با همه قبايل عرب، جنگ كند؟
    بايد راهى پيدا مى شد تا اين اتّحاد دشمنان شكسته مى شد.
    در فرهنگ قبايل عرب، نكته اى جالب بود: اگر مردى با يكى از زنان قبيله آنان ازدواج مى كرد، ديگر آن مرد را داماد قبيله و از خود حساب مى كردند و با او دشمنى نمى كردند حتّى دفاع از او را لازم مى دانستند و تنها گذاشتن او را گناه مى دانستند.
    پيامبر به جاى آن كه با قبايل مختلف وارد جنگ شود و دست به شمشير ببرد، سعى كرد از اين راه با آن قبايل، نسبتى پيدا كند و قلب هاى آنان را به خود مهربان كند، براى مثال: ازدواج پيامبر با "جُوَيريّه" سبب شد تا عدّه زيادى از افراد قبيله او مسلمان شوند. ازدواج او با "ميمونه" نيز سبب شد تا زمينه فتح مكّه فراهم گردد، ازدواج پيامبر با "صَفيّه" كه دختر يكى از يهوديان بود، سبب شد تا دشمنى يهوديان با پيامبر كمتر شود.

    * * *


    اكنون درباره آيه 50 مى نويسم:
    در اين آيه، خدا ازدواج پيامبر را با چهار گروه زير حلال اعلام مى كند:
    * گروه اوّل: زنان غير فاميل
    پيامبر مى توانست از زنانى كه فاميل او نبودند خواستگارى كند و مهريه آنان را پرداخت كند و با آنان ازدواج كند. بسيارى از همسران پيامبر در اين گروه قرار داشتند.
    * گروه دوم: كنيزان
    پيامبر مى توانست با كنيزان ازدواج كند، براى مثال: صَفيّه و جُوَيريّه، دو كنيز بودند در جنگ اسير شده بودند و به عنوان غنيمت به پيامبر رسيدند. پيامبر اين دو را آزاد نمود و سپس با آنان ازدواج كرد.
    يكى از برنامه هاى اسلام اين بود كه كنيزان را آزاد مى كرد و زمينه ازدواج با آنان را فراهم مى كرد تا آنان شخصيّت خود را به دست بياورند.
    * گروه سوم: زنان فاميل
    پيامبر مى توانست با دخترعمو، دخترعمّه، دختردايى، دخترخاله خود ازدواج كند به شرط آن كه آنان به مدينه مهاجرت كرده باشند. او حقّ نداشت با دخترعمو، دخترعمّه، دختردايى، دخترخاله خود كه در مكّه زندگى مى كنند (اگر چه مسلمان بودند) ازدواج كند.
    اين يك حكم اختصاصى براى پيامبر بود. مسلمانان ديگر مى توانستند با دخترعموى خود كه مسلمان بود و در مكّه زندگى مى كرد، ازدواج كنند، چنين ازدواجى براى آنان حرام نبود، امّا چنين ازدواجى بر پيامبر حرام بود.
    پيامبر با زينب بنت جَحش (كه قبلاً زنِ زيد بود)، ازدواج كرد، زينب دختر عمّه پيامبر بود. (ماجراى اين ازدواج در آيات قبل ذكر شد، زيد فرزندخوانده پيامبر بود و اين ازدواج براى شكستن يكى از خرافات آن زمان بود).
    * گروه چهارم: زنى كه خودش را به پيامبر بخشيد
    خَوله، يكى از زنان مسلمان بود. شوهر او از دنيا رفته بود، او دوست داشت كه افتخار همسرى پيامبر را كسب كند. براى همين او نزد پيامبر آمد و به او اعلام كرد كه حاضر است بدون آن كه مهريه اى بگيرد به عقد او در آيد. خدا به پيامبر اجازه داد كه با خَوله بدون هيچ گونه مهريه اى ازدواج كند. (در واقع، خَوله خودش را به پيامبر بخشيد).[103]
    اين حكم فقط مخصوص پيامبر بود، هر مردى كه مى خواهد با زنى ازدواج كند، بايد مهريه مشخّص براى زن پرداخت كند، زيرا ممكن است در آينده اين ازدواج به طلاق منتهى شود و نبايد حقّى از زن پايمال شود، امّا خدا مى دانست كه اگر پيامبر زنى را طلاق بدهد، هرگز حقّى از او پايمال نمى كند، پس به او اجازه داد كه بتواند بدون مهريه با زنى ازدواج كند. خَوله مدّتى با پيامبر زندگى كرد و قبل از پيامبر از دنيا رفت.
    اين چهار گروهى كه پيامبر مى توانست با آنان ازدواج كند، بيان شد.

    * * *


    در پايان اين آيه خدا تصريح مى كند كه اين حكم اختصاص به پيامبر دارد و در قرآن، در آيات ديگر درباره ازدواج مسلمانان بيان شده است. در واقع اين حكم در اين آيه براى آن گفته شده است كه پيامبر در راه رسالت خويش با مشكلى روبرو نشود كه خدا بخشنده و مهربان است.
    ابتداى اين آيه با اين جمله آغاز مى شود: "اى پيامبر ! من همسران تو را بر تو حلال كردم"، سپس چهار گروهى كه در بالا ذكر شد، بيان مى كند. اين عبارت به روشنى بيان مى كند كه خدا ازدواج پيامبر با زنان را (بدون محدوديّت) حلال كرده است.

    * * *


    اكنون آيه 51 را ذكر مى كنم:
    اين قانون اسلام است: "اگر مردى، مثلاً دو همسر دارد، بايد وقت خود را ميان آنان به طور مساوى تقسيم كند، اگر يك شب نزد يكى از آنان است، شب بعد در نزد ديگرى باشد".
    مرد بايد نوبت همسران خود را مراعات كند و ميان آنان به عدالت رفتار كند.
    خدا به پيامبر اجازه داد تا براى رسيدن به اهداف سياسى و اجتماعى با زنان متعدّدى ازدواج كند، تقسيم زمان مساوى ميان آنان چيزى بود كه ذهن پيامبر را به شدّت درگير كرده بود.
    پيامبر در شرايط خاصّى بود، هر چند وقت، جنگ براى او پيش مى آمد، او مجبور بود براى جنگ به سفر برود. يك رهبر بزرگ همچون پيامبر نمى تواند فكر خود را زياد مشغول زندگى شخصى و خانوادگى اش نمايد، در زمانى كه پيامبر در آماج حوادث سخت گرفتار است در زندگى داخلى خود، نياز به آرامش دارد تا بتواند مشكلات انبوهى را كه از هر طرف او را فرا گرفته است برطرف كند.
    اينجا بود كه خدا اين آيه را بر پيامبر نازل كرد: "اى محمّد ! به واسطه مسئوليّت ها و وقت محدودى كه در اختيار دارى، مى توانى نوبت همسرانت را جلو و عقب بيندازى، اگر يكى از همسرانت نوبتش به اين خاطر فوت شود، مى توانى زمانى ديگر نوبت او را جبران كنى. اين حكم من براى آن است كه همسرانت از تو دلگير نباشند و از آنچه از وقت و هزينه و امكانات به آنان مى دهى، خشنود باشند. خداوند از آنچه در قلب هاى بندگانش مى گذرد آگاه است".
    پس از نزول اين آيه، ديگر ذهن پيامبر از اين موضع آرام گرفت، همسران پيامبر به ياد آوردند كه خداوند به آنان افتخار بزرگ همسرى پيامبر را عطا كرده است و بايد شكر اين نعمت را به جا آورند، آنان در برابر اين حكم خدا تسليم شدند و از خود نوعى ايثار و فداكارى نشان دادند، البتّه پيامبر تلاش مى كرد تا آنجا كه مى تواند بين همسران خود عدالت را برقرار كند.

    * * *


    اكنون آيه 52 را ذكر مى كنم:
    خدا به پيامبر اجازه داده بود تا با زنان متعدّدى ازدواج كند، چند سال گذشت، كم كم بر قدرت مسلمانان افزوده شد، قبايل مختلف اسلام آوردند، خطرها و تهديدها برطرف شد، ديگر اين پيامبر بود كه براى بُت پرستان مكّه تهديد به حساب مى آمد. بُت پرستان مكّه هم فهميده بودند كه ديگر در برابر رشد اسلام هيچ كارى نمى توانند بكنند.
    سال هفتم هجرى به پايان مى رسيد، پيامبر ديگر در فكر آن بود تا براى فتح مكّه آماده شود (فتح مكّه در سال هشتم هجرى روى داد).
    مردم فهميده بودند كه به زودى حكومت سرزمين حجاز به پيامبر مى رسد، تاريخ آن سرزمين به ياد نداشته است كه يك نفر بتواند چنين حكومتى را تشكيل بدهد، براى همين قبايل عرب نزد پيامبر مى آمدند و به او مى گفتند: "اكنون كه خدا تو را در ازدواج با زنان آزاد گذاشته است، پس با يكى از زنان قبيله ما ازدواج كن !".
    تعداد زيادى از زنان هم براى اين كه به افتخار همسرى پيامبر برسند، حاضر بودند كه بدون هيچ مهريه اى به ازدواج پيامبر درآيند.
    چند سال قبل پيامبر به پيوند زناشويى با قبايل عرب نياز داشت، آن روزى كه تعداد مسلمانان كم بود و دشمنان زياد. ولى اكنون كه شرايط فرق كرده است و قدرت اسلام از دشمنان بيشتر شده است، اكنون ديگر نيازى به اين كار نيست.
    آرى، وقتى پيوند زناشويى با قبايل از اندازه بگذرد، به جاى آن كه مشكلى را حل كند، خودش مشكل آفرين مى شود، هر قبيله اى چنين انتظارى را دارد و اين دردسرهاى زيادى را براى پيامبر به وجود مى آورد، اينجا بود كه خدا با يك قانون محكم جلوى اين كار را گرفت و پيامبر را از هرگونه ازدواج مجدّد نهى كرد.
    اين سخن قرآن است: "اى محمّد ! پس از اين نمى توانى با هيچ زنى ازدواج كنى".
    آيا پيامبر مى توانست يكى از زنان خود را طلاق بدهد و به جاى آن زن ديگرى را به همسرى بگيرد؟
    نه.
    بعد از اين آيه، پيامبر ديگر حقّ نداشت با زنى (هر چند از زيبايى بيشترى برخوردار بود) ازدواج كند، البتّه حكم كنيز از اين قانون جداست، اگر جنگى صورت مى گرفت و پيامبر مالك كنيزى مى شد، آن كنيز بر او حرام نبود.
    آرى، خدا بر همه چيز نظارت و مراقبت دارد و اين گونه پيامبر را از فشار قبايل عرب نجات مى دهد.
    وقتى تاريخ را مى خوانيم متوجه مى شويم كه پيامبر در سال هشتم هجرى با زنى به نام "ميمونه" ازدواج كرد. بعد از آن، ديگر پيامبر با هيچ زنى ازدواج نكرد.

    * * *


    قبل از اسلام، در جنگ ها معمولاً عدّه اى اسير مى شدند و چون امكان نگهدارى آنان براى حكومت ها فراهم نبود و از طرفى آزادى آنان به نفع دشمن بود، براى همين، اسيرانِ مرد (به عنوان برده) و اسيرانِ زن (به عنوان كنيز) در ميان مردم تقسيم مى شدند تا غذاى خويش را به دست آورند.
    اسلام در آن شرايط ظهور كرد كه نظام برده دارى پذيرفته شده بود و نمى شد به يكباره اين نظام غلط را برانداخت، پس اسلام يك برنامه منظّم و حساب شده طراحى كرد و در طول چندين قرن، نظام برده دارى را به طور كلّى ريشه كن كرد.
    اسلام از يك طرف، قوانينى در حمايت از بردگان و كنيزان قرار داد و سپس مردم را تشويق به آزاد كردن بردگان نمود و از طرف ديگر تاوان و كفّاره بعضى از گناهان را آزاد كردن بردگان و كنيزان قرار داد.
    در اين آيه، خدا ازدواج پيامبر با زنان معمولى را بر پيامبر حرام كرد، امّا ازدواج پيامبر با كنيز را براى پيامبر حلال قرار داد، وقتى ما تاريخ را مى خوانيم مى بينيم كه پيامبر بعد از اين آيه با هيچ زنى ازدواج نكرد، همچنين او ديگر، زنى را به عنوان كنيزى نگرفت. وقتى پيامبر از دنيا رفت، نُه همسر داشت كه همگى از او ارث مى بردند.[104]



نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۵: از كتاب تفسير باران، جلد نهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن