کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    يس: آيه ۱۲

      يس: آيه ۱۲


    إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآَثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْء أحْصَيْنَاهُ فِي إِمَام مُبِين (12 )
    تو خداى يكتا هستى و در روز قيامت همه انسان ها را زنده مى كنى و آنان براى حسابرسى به پيشگاه تو مى آيند. اين وعده توست كه در روز قيامت به كسانى كه ايمان آوردند و عمل نيك انجام دادند، پاداش نيكو مى دهى، اين پاداش بر اساس عدل توست. در روز قيامت، كسانى كه راه كفر را برگزيدند، نتيجه اعمال خود را مى بينند، آنان در جهنّم گرفتار مى شوند.
    آرى، اگر قيامت نباشد، چه فرقى ميان خوب و بد است؟ بعضى در اين دنيا، به همه ظلم مى كنند و به حقّ ديگران تجاوز مى كنند و زندگى راحتى براى خود دست و پا مى كنند و پس از مدّتى مى ميرند، آنها كِى بايد نتيجه ظلم خود را ببينند؟
    آنان كه روز قيامت و معاد را انكار مى كنند، مى گويند انسان پس از مرگ، نيست و نابود مى شود و همه چيز براى او تمام مى شود. چگونه ممكن است سرانجام انسان هاى خوب با سرانجام انسان هاى بد، يكسان باشد؟ اگر قيامت نباشد، عدالت تو بى معنا مى شود.
    حسابرسى روز قيامت بر اساس اعمالى است كه انسان ها در اين دنيا انجام داده اند، پس تو به فرشتگان فرمان داده اى تا اعمال و نيز آثارِ اعمال انسان ها را بنويسند، آنچه را انسان ها پيش فرستاده اند و آثار كارهاى آنان ثبت مى شود.

    * * *


    يك وقت من كارى انجام مى دهم كه هيچ اثرى از آن در اين دنيا باقى نمى ماند، امّا گاهى كارى انجام مى دهم كه اثر آن حتّى بعد از مرگ من باقى مى ماند، اگر كتابى مذهبى و مفيد بنويسم و بعد از مرگم، هر كس از آن كتاب بهره ببرد، من در ثواب او شريك هستم. از طرف ديگر اگر كتابى بر ضدّ اسلام بنويسم، بعد از مرگم، عدّه اى با آن كتاب به گمراهى كشيده شوند، گناه من ادامه پيدا مى كند. ممكن است پانصد سال از مرگ من بگذرد، امّا كسى با خواندن آن كتاب منحرف شود، اينجا باز من گناه كرده ام !
    در اين آيه از عمل و آثار عمل سخن به ميان آمده است، خدا به فرشتگان فرمان داده است تا به صورت دقيق، هم اعمال مرا بنويسند و هم آثار اعمال مرا.
    من امروز اين جملات را مى نويسم، من مى ميرم و به خاك تبديل مى شوم، امّا اين كتاب مى ماند (ان شاءالله). در اين صورت در روز قيامت مى بينم همه چيز در پرونده من دقيق نوشته شده است: پانصد سال پس از مرگم، چه كسى در چه زمانى و در چه مكانى اين كتاب را خوانده است و از آن چقدر بهره برده است !

    * * *


    در آخرين جمله اين آيه چنين مى گويى: "من همه چيز را در امامى كه حقّ را از باطل جدا مى كند، به شماره در آورده ام".
    منظور از واژه "امام" در اينجا چيست؟ بايد مطالعه و بررسى كنم تا حقيقت را دريابم...
    به ياد آيه 105 سوره توبه مى افتم، گويا جواب سؤال من در آنجاست. در آنجا برايم گفتى كه هر كارى انسان ها انجام مى دهند، تو از آن آگاه هستى، همچنين به اذن تو، پيامبر و مؤمنان از آن آگاه هستند. منظور تو از "مؤمنان"، دوازده امام معصوم مى باشند، همان كسانى كه ولايت آنان را بر همه واجب كردى.[3]
    تو امام را شاهد بر بندگان خود قرار دادى، آنان به اذن تو از اعمال و كردار مردم باخبر هستند، تو اين علم و آگاهى را به آنان داده اى، آنان هر چه دارند از تو دارند و از خودشان هيچ ندارند.
    با توجّه به مطلب بالا، ديگر فهميدم كه معناى اين آيه چه مى شود، من فهميدم كه منظور از امامى كه حقّ را از باطل جدا مى كند، كيست.
    مناسب است اين حديث را هم بنويسم: روزى على(عليه السلام)جمله آخر آيه 13 سوره "يس" را خواند، سپس فرمود: "به خدا سوگند، من همان امام بيان كننده اى هستم كه حقّ را از باطل جدا مى كنم".[4]
    آرى، اين امام است كه در هر زمانى حقّ را از باطل جدا مى كند، راه امامت، ادامه راه توحيد و نبوّت است، هر كس از اين راه روى برگرداند، بر باطل است و هرگز سعادتمند نخواهد شد.
    امروز مهدى(عليه السلام)، امام زمان من است، فرشتگان، هر صبح و شام، پرونده اعمال مرا نزد او مى برند، او به اعمال من نگاه مى كند، اگر در آن كارهاى زيبا ببيند، خوشحال مى شود، برايم دعا مى كند، اگر من گناهى انجام داده باشم، او ناراحت مى شود و دست به دعا برمى دارد و براى من استغفار مى كند.

    * * *


    اكنون مى خواهم ماجرايى را نقل كنم كه نشان مى دهد امام از اعمال انسان ها باخبر است:
    ابراهيم يكى از ياران امام صادق(عليه السلام) بود، يكى از شب ها كه او به خانه امام صادق(عليه السلام) رفته بود، سخن به درازا كشيد، او از بس مجذوب سخنان امام شده بود، گذشت زمان را فراموش كرد. وقتى او به خود آمد، فهميد كه خيلى از شب گذشته است و مادرش حتماً نگران شده است.
    ابراهيم با امام خداحافظى كرد و با سرعت خود را به خانه رساند. وقتى او به خانه رسيد، مادرش را خيلى نگران ديد، مادر به او گفت: پسرم ! چرا اين قدر دير كردى؟ دلم هزار جا رفت، گفتم نكند مأموران حكومتى تو را دستگير كرده باشند !
    ابراهيم با عصبانيّت بر سر مادر فرياد زد و او را ناراحت كرد. فردا صبح، ابراهيم به سوى خانه امام صادق(عليه السلام) حركت كرد، وقتى وارد خانه امام شد، سلام كرد، امام جواب سلام او را داد، سپس رو به او كرد و فرمود: اى ابراهيم ! چرا ديشب با مادر خود با صداى بلند سخن گفتى؟ چرا دل او را شكستى؟ آيا فراموش كردى كه او براى بزرگ كردن تو چقدر زحمت كشيده است؟
    ابراهيم خيلى تعجّب كرد، جريان تندى او با مادر را هيچ كس نمى دانست، ولى امام صادق(عليه السلام) از آن باخبر بود، ابراهيم از امام خيلى خجالت كشيد. امام به سخنان خود چنين ادامه داد: سعى كن كه ديگر با صداى بلند، با مادرت سخن نگويى و او را ناراحت نكنى.[5]

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵: از كتاب تفسير باران، جلد دهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن