کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    ص : آيه ۲۵ - ۲۱

      ص : آيه ۲۵ - ۲۱


    وَهَلْ أَتَاكَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الِْمحْرَابَ (21 ) إِذْ دَخَلُوا عَلَى دَاوُودَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قَالُوا لَا تَخَفْ خَصْمَانِ بَغَى بَعْضُنَا عَلَى بَعْض فَاحْكُمْ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَلَا تُشْطِطْ وَاهْدِنَا إِلَى سَوَاءِ الصِّرَاطِ (22 ) إِنَّ هَذَا أَخِي لَهُ تِسْعٌ وَتِسْعُونَ نَعْجَةً وَلِيَ نَعْجَةٌ وَاحِدَةٌ فَقَالَ أَكْفِلْنِيهَا وَعَزَّنِي فِي الْخِطَابِ (23 )قَالَ لَقَدْ ظَلَمَكَ بِسُؤَالِ نَعْجَتِكَ إِلَى نِعَاجِهِ وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْخُلَطَاءِ لَيَبْغِي بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْض إِلَّا الَّذِينَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَقَلِيلٌ مَا هُمْ وَظَنَّ دَاوُودُ أَنَّمَا فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَخَرَّ رَاكِعًا وَأَنَابَ (24 ) فَغَفَرْنَا لَهُ ذَلِكَ وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآَب (25 )
    اكنون مى خواهى ماجراى آزمونِ داوود(عليه السلام) را بيان كنى، تو به داوود(عليه السلام) مقام قضاوت را عطا كرده بودى و او در ميان مردم قضاوت مى كرد، تو به او فرمان داده بودى كه وقتى دو نفر با هم دعوا دارند، حتماً سخن هر دو طرف را بشنود.
    درست است كه تو قدرت تشخيص حقّ از باطل را به او داد بودى، امّا او وظيفه نداشت كه قبل از شنيدن سخن دو طرف، حكم صادر كند.
    روزى تو براى او يك شرايط غير عادى فراهم كردى تا او را امتحان كنى كه آيا هنگامى كه او دچار دستپاچگى و عجله است به وظيفه خود عمل مى كند؟ آيا سخن هر دو طرف دعوا را مى شنود يا اين كه عجله مى كند و حكم را زود صادر مى كند؟
    امتحان گرفتن تو براى اين نيست كه از چيزى كه نمى دانى باخبر شوى. تو،به همه چيز آگاهى دارى، تو از بندگانت امتحان مى گيرى تا آنان خودشان را بهتر بشناسند.
    اكنون ماجراى امتحان داوود(عليه السلام) را بيان مى كنى:
    داوود در محراب، مشغول عبادت بود كه ناگهان ديد دو نفر به بالاى ديوار محراب آمدند و در مقابل او ظاهر شدند. آنان به صورت ناگهانى و بدون آن كه قبلاً اجازه بگيرند نزد داوود آمدند، داوود كه در حال و هواى خودش بود، با ديدن آنان وحشت كرد، خيال كرد آنان قصد بدى دارند.
    آنان به داوود گفتند: "اى داوود ! نترس ! ما دو نفر با هم اختلافى داريم و مى خواهيم تو بين ما به حقّ قضاوت كنى، از هيچ كدام ما طرفدارى نكن و ما را به راه حقّ رهنمون باش".
    سپس يكى از آنان چنين گفت: "اى داوود ! اين برادر من است. او 99 گوسفند دارد و من فقط يك گوسفند دارم. برادرم از من مى خواهد تا من يك گوسفند خود را به او بدهم. او مى خواهد صد گوسفند داشته باشد. اى داوود ! برادرم به من حرفِ زور مى گويد".
    اينجا بود كه داوود به او چنين گفت: "واقعاً كه برادر تو با اين تقاضا به تو ظلم مى كند، اين مطلب تازگى ندارد، بسيارى از شريكان و دوستان به يكديگر ستم مى كنند مگر كسانى كه ايمان آورده اند و عمل نيك انجام مى دهند كه عدّه آنان كم است".
    داوود اين گونه حكم خود را صادر كرد، آنان هيچ اعتراضى نكردند و با داوود خداحافظى كردند و رفتند. پس از مدّتى، داوود به فكر فرو رفت، قضاوت او به حقّ بود، زيرا كسى كه 99 گوسفند داشت و مى خواست گوسفند برادر خود را بگيرد، هيچ اعتراضى نكرد، اگر او قضاوت داوود را قبول نداشت، سخنى مى گفت و اعتراضى مى كرد، سكوت او دليل بر اين بود كه او قضاوت داوود را پذيرفته است و تصميم گرفته است دست از ظلم و ستم خود بردارد.
    داوود مى دانست كه به حقّ قضاوت كرده است، امّا در اينجا نكته اى وجود داشت: تو از او خواسته بودى در هنگام قضاوت هرگز عجله نكند و قبل از شنيدن سخن دو طرف، حكم صادر نكند. داوود در اين ماجرا فقط سخن يك طرف دعوا را شنيده بود. آرى، او قبل از شنيدن سخن طرف ديگر دعوا، حكم را صادر كرده بود. اينجا بود كه داوود فهميد تو او را اين گونه امتحان كرده اى !
    او وظيفه خود را به درستى انجام نداده بود، او بايد سخن هر دو طرف را مى شنيد، پس، از تو طلب بخشش نمود و در مقابل عظمت تو به سجده افتاد و به سوى تو بازگشت، تو هم او را بخشيدى.
    به درستى كه داوود(عليه السلام) نزد تو، جايگاه بزرگى دارد و او سرانجامى نيك پيدا نمود و تو در روز قيامت او را در بهترين جايگاه هاى بهشت جاى خواهى داد.

    * * *


    مناسب است در اينجا سه نكته را بنويسم:
    * نكته اوّل
    قبلاً گفتم كه عدّه اى بر اين باورند كه جمله اى از آيه 23 با ماجراى ازدواج داوود(عليه السلام)با اوريا ارتباط دارد.
    براى روشن شدن مطلب، بار ديگر اين جمله را ذكر مى كنم:
    "ظَنّ داوود أنّما فَتَّناه".
    ترجمه اين جمله چنين است: "داوود فهميد كه ما او را اين گونه امتحان كرديم".
    واژه "فتّناه" در اين جمله به كار رفته است. اين واژه، بسيار مهم است و بايد به آن دقّت كرد. اين واژه از ريشه "فتن" مى باشد. در كتاب هاى لغت براى اين ريشه، دو معنا ذكر شده است: "امتحان" و "فتنه".
    در شرحى كه در بالا ذكر شد روشن شد كه خدا از داوود(عليه السلام)امتحان گرفت، پس اين واژه در اين جمله به معناى "امتحان" مى باشد.
    * نكته دوم
    گروهى از جاهلان، افسانه اى عجيب ساختند و گفتند كه داوود(عليه السلام) با اوريا زنا كرد. بعضى هم اين افسانه را به كتاب تورات اضافه كردند.
    عدّه اى از مسلمانان كه آن افسانه را باور كردند وقتى به اين جمله رسيدند، در گمراهى افتادند.
    آنان اين جمله را چنين معنا كردند: "داوود فهميد كه ما او را در فتنه افكنديم". آنان ريشه "فتن" را كه در اين جمله آمده است "فتنه" معنا كردند. (در حالى كه اين واژه در اينجا به معناى امتحان گرفتن است). سپس آنان فتنه داوود(عليه السلام) را چنين شرح دادند:
    داوود در فتنه عشق گرفتار شد !
    عشق اوريا !
    زنى كه از زيبايى چيزى كم نداشت !
    داوود مهار دل از دست داد با آن زن زنا كرد و سپس دستور داد تا فرماندهان برنامه اى بريزند تا شوهر اوريا در جنگ كشته شود، سپس داوود با اوريا ازدواج نمود.
    بعد از همه اين ها، داوود پشيمان شد و به درگاه خدا توبه كرد و خدا هم گناه او را بخشيد.[70]
    نمى دانم آنان چگونه جرأت كردند اين سخنان باطل را بر زبان جارى كنند، من از اين سخنان ناروا به خدا پناه مى برم.
    كسى كه به مكتب اهل بيت(عليهم السلام) ايمان دارد و قرآن را با نگاه آنان تفسير مى كند، از اين سخنان بيزار است.
    * نكته سوم
    واژه "فتن" كه در اين جمله به كار رفته است به معناى "امتحان" است. تفسير صحيح اين است كه خدا داوود را امتحان كرد.
    امتحان داوود(عليه السلام) چه بود؟
    خدا به او مقام قضاوت را عطا كرده بود و او در ميان مردم قضاوت مى كرد. اين دستور خدا بود كه داوود(عليه السلام) حتماً سخن هر دو طرف را بشنود و بعد حكم صادر كند.
    خدا براى داوود(عليه السلام) شرايط غير عادى ايجاد كرد تا او را امتحان كند، داوود(عليه السلام)در محراب عبادت بود كه دو برادر به صورت ناگهانى نزد او آمدند. در آن شرايط، داوود(عليه السلام)عجله كرد و قبل از شنيدن سخن دو طرف دعوا، قضاوت نمود.
    داوود(عليه السلام) به حقّ قضاوت كرد، امّا كمى عجله كرد، اين عجله شايسته مقام او نبود، او فهميد كه خدا او را اين گونه امتحان كرده است و براى همين از خدا خواست اين عجله او را ببخشد و خدا هم او را بخشيد.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۷۰: از كتاب تفسير باران، جلد دهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن