وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الاَْيْدِي وَالاَْبْصَارِ (45 ) إِنَّا أَخْلَصْنَاهُمْ بِخَالِصَة ذِكْرَى الدَّارِ (46 )وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الاَْخْيَارِ (47 )
داستان ايّوب(عليه السلام) به پايان رسيد، تو از ابتداى اين سوره تا اينجا از سه پيامبر خود نام بردى: داوود، سليمان و ايّوب(عليهم السلام).
اكنون از ابراهيم و اسحاق و يعقوب(عليهم السلام) ياد مى كنى.
يعقوب(عليه السلام) پسر اسحاق(عليه السلام) بود. اسحاق(عليه السلام) هم پسر ابراهيم(عليه السلام). در واقع تو در اينجا به ترتيب از پدربزرگ، پدر و پسر نام بردى.
اين سه نفر از بندگان خوب تو بودند، تو به آنان قدرت و علم عطا كرده بودى. هر انسانى براى موفّقيّت در آرمان خود نياز به قدرت و علم دارد، اگر كسى علم و آگاهى نداشته باشد به گمراهى مى افتد، همان طور كه اگر كسى قدرت و اراده قوى نداشته باشد، نمى تواند به هدف خود برسد. تو به اين سه پيامبر هم قدرت دادى و هم علم تا بتوانند براى هدف خويش تلاش كنند.
تو قلب آنان را از شك پاك نمودى تا به ياد قيامت باشند، آنان نزد تو از برگزيدگان نيكوكار بودند.
آرى، آنان همواره به ياد آخرت بودند و از آن غافل نمى شدند، آنان حقيقت دنيا را شناخته بودند و مى دانستند كه دنيا هرگز وفا ندارد و زندگى واقعى در آخرت است.
* * *