کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    صافات: آيه ۱۶۰ - ۱۵۹

      صافات: آيه ۱۶۰ - ۱۵۹


    سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ (159 ) إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِينَ (160 )
    تو از اين سخنان كفرآميز به دور هستى !
    هيچ كس نمى تواند تو را وصف كند، جاهلان از روى جهل و نادانى به تو نسبت هاى ناروا دادند، تو از آن نسبت ها به دور هستى.
    به راستى چه كسى مى تواند تو را وصف كند؟
    بندگان خوب تو كه قلب آنان از هر پليدى پاك است مى توانند تو را وصف كنند. تو به محمّد و آل محمّد(عليهم السلام) علم و معرفت عطا كردى، آنان مى توانند براى من از تو سخن بگويند. تو از من مى خواهى براى شناخت تو به سخن آنان گوش فرا دهم. اگر من سخن آنان را بشنوم، راه شناخت تو را پيدا كرده ام.

    * * *


    اكنون كه فهميدم قرآن از من مى خواهد وصف خدا را از اهل بيت(عليهم السلام)بشنوم، پس فرصت را غنيمت مى شمارم و سه مطلب زير را ذكر مى كنم تا از آموزه هاى زيباى اهل بيت(عليهم السلام)بهره اى برده باشم:
    * مطلب اوّل
    فَتح، نام يكى از ياران امام رضا(عليه السلام) بود، روزى، امام رضا(عليه السلام) به او رو كرد و فرمود:
    اى فتح ! بدان كه خدا در قرآن، خودش را وصف نموده است و تو بايد خدا را همان گونه وصف كنى كه در قرآن آمده است، فراموش نكن كه هيچ كس نمى تواند خدا را وصف كند، زيرا ذهن بشر فقط مى تواند چيزى را وصف كند كه آن را با حسّ هاى خود درك نمايد، تو خود مى دانى كه خدا را هرگز نمى توان با حسّ هاى بشرى درك كرد.
    اى فتح ! خدا داراى مقامى بس والاست ! امّا به بندگانش نزديك است. اوست كه مكان را آفريده است، براى همين نبايد بپرسى كه او كجاست.
    اى فتح ! بدان كه خدا جسم ندارد، صورت ندارد، پايان نمى پذيرد، هرگز ذات و حقيقت او، كم و زياد نمى شود، هيچ دگرگونى در او راه ندارد. او هيچ كدام از صفات مخلوقات خود را ندارد، او شنونده و بيناست، او يكتاست و بى همتا.
    وقتى سخن امام رضا(عليه السلام) به اينجا رسيد، سؤالى به ذهن فَتح رسيد، او از امام رضا(عليه السلام)چنين پرسيد:
    ــ مولاى من ! من مى دانم كه خدا يكى است، من هم يكى هستم. آيا من و خدا در صفت يكى بودن شبيه هم نيستيم؟ شما براى من گفتى كه خدا هيچ كدام از صفات مخلوقات خودش را ندارد.
    ــ تو يكى هستى، معناى اين سخن اين است كه تو يك جسم دارى، ولى همين جسم تو اجزاى زيادى دارد، خون تو غير از گوشت تو، گوشت تو غير از خون توست. موى تو غير از پوست تو و پوست تو غير از موى توست. پس تو در حقيقت، يكى نيستى، اجزاى زيادى دارى ولى همه اجزاى تو، جسم واحدى را تشكيل مى دهد. امّا وقتى مى گوييم خدا يكى است، منظور اين است كه هيچ جزئى ندارد، فقط اوست كه يگانه است.
    ــ آقاى من ! برايم گفتى كه خدا شنونده و بيناست. او چگونه مى بيند و مى شنود؟
    ــ خدا مى بيند، امّا نه با چشم. او مى شنود نه با گوش. او به همه چيز آگاهى دارد، او از راه رفتن مورچه اى در شب تاريك خبر دارد، وقتى تو مى خواهى از چيزى باخبر باشى به آن نگاه مى كنى و با نگاه كردن به آن اطّلاع پيدا مى كنى. امّا خدا بدون اين كه نياز به ديدن داشته باشد از همه چيز باخبر و آگاه است. وقتى ما مى گوييم: "خدا مى بيند"، منظورمان اين است كه او باخبر است. وقتى مى گوييم او صداى ما را مى شنود منظورمان اين است كه او از سخن ما باخبر است، مى داند كه ما چه مى گوييم و از او چه مى خواهيم. او از تمام وجود ما باخبر است.
    آن روز، فَتح بسيار خوشحال شد كه معرفت واقعى را فرا گرفته است، او به دريايى از آرامش وصل شد و خدا را سپاس مى گفت كه اين توفيق را به او داد.[57]

    * * *


    * مطلب دوم
    اسم او، "محمّدبن زياد" بود، او يكى از ياران باوفاى امام كاظم(عليه السلام) بود، روزى او نزد امام كاظم(عليه السلام) رفت و چنين گفت: "آقاى من ! از شما مى خواهم تا توحيد را به من بياموزيد".
    امام كاظم(عليه السلام) از اين سخن خيلى خوشحال شدند، با مهربانى لبخندى زدند و چنين فرمودند:
    اى محمّدبن زياد ! اگر مى خواهى خدا را بشناسى بايد به قرآن مراجعه كنى و ببينى كه خدا در آن كتاب آسمانى، خودش را چگونه معرّفى كرده است، بايد مواظب باشى مبادا صفتى را به خدا نسبت دهى كه در قرآن نيامده است.
    اى محمّدبن زياد ! بدان آنچه اكنون برايت درباره خدا مى گويم در قرآن آمده است:
    خداى تو خدايى است يگانه و بى نياز !
    او نه مى زايد و از كسى هم زاده نشده است. او همسر و فرزند و شريكى ندارد.
    او زنده اى است كه هرگز نمى ميرد، توانايى است كه هرگز ناتوان نمى گردد، قدرتمندى است كه هرگز شكست نمى خورد، بردبارى است كه عجله نمى كند، او هرگز نابود نمى شود و پايان نمى پذيرد.
    خداى تو هرگز نيازمند نمى شود، عزيزى است كه هرگز ذليل و خوار نمى شود، دانايى است كه هرگز نادان نمى گردد.
    او عادل است و هرگز ستم نمى كند، او به بندگان خود عطاو بخشش مى كند و هرگز بخل نمىورزد.
    او همه جا هست و لحظه اى از بندگان خود بى خبر نيست. هر چه در جهان وجود دارد، آفريده اوست. فقط اوست كه آفريده نشده است.
    فقط اوست كه آغازى و پايانى ندارد. قبل از او هيچ آفريده اى نبوده و پس از او نيز هيچ آفريده اى نيست.
    هر صفت و ويژگى كه در مخلوقات مى بينى، آن صفت در خداى تو وجود ندارد. خدا بالاتر و والاتر از همه آن هاست.[58]
    سخن امام كاظم(عليه السلام) در اينجا به پايان رسيد، محمّدبن زياد خدا را شكر كرد كه به پاسخ سؤال خود رسيده است.

    * * *


    * مطلب سوم
    روزى، يكى از ياران امام جواد(عليه السلام) از ايشان درباره توحيد سؤال نمود، امام جواد(عليه السلام) در پاسخ به او چنين فرمود: "خدا را نمى توان با عقل بشرى درك كرد. شايد تو در ذهن خود تصوّرى از خدا داشته باشى، ولى بدان كه خدا غير از آن چيزى است كه در ذهن توست ! خدا به هيچ چيز شبيه نيست، تو نبايد در ذهن خود خدا را به چيزى تشبيه كنى. فراموش نكن كه عقل بشر نمى تواند به ذات خدا پى ببرد. هر تصوّرى را كه از حقيقت خدا در ذهن خود ساخته اى، بدان كه حقيقتِ خدا، غير از آن است ! خدا چيزى است كه حدّ و اندازه اى ندارد و نمى توان با عقل آن را درك نمود".[59]
    وقتى من اين سخن را خواندم، فهميدم كه بايد خيلى دقّت كنم، گاه مى شود كه من تصوّرى از خدا در ذهن خود مى سازم، امّا آن تصوّر چيزى است كه من آن را با عقل بشرى خود ساخته ام، خدا را به چيزى تشبيه كرده ام، امام به من آموختند كه خدا غير از آن چيزى است كه من در ذهن خود تصوّر مى كنم.
    خدا بالاتر و والاتر از اين است كه به تصوّر ذهن انسان درآيد. من فقط مى توانم او را با صفاتى كه خودش در قرآن گفته است، بشناسم، من مى دانم كه خدا بخشنده و مهربان است، شنونده و بيناست، از همه چيز باخبر است، هميشه بوده و خواهد بود، پايان ندارد همان گونه كه آغاز نداشته است...
    من اين صفات خدا را در قرآن مى خوانم و نسبت به خداى خود شناخت پيدا مى كنم، همه اين ها كه گفتم صفات خداست، امّا ذات خدا چگونه است؟ اين را هرگز نمى توانم بفهمم، هر چه كه در ذهن خودم براى ذات خدا تصوّر كنم، بايد بدانم كه خدا غير از آن است !

    * * *


    اين سه مطلبى بود كه من از سخنان گهربار اهل بيت(عليهم السلام)انتخاب كردم، توحيد واقعى فقط نزد آنان است. هر كس كه با سخنان آنان بيشتر مأنوس باشد، خدا را بهتر شناخته است و از گمراهى ها رهايى يافته است.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۵۷: از كتاب تفسير باران، جلد دهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن