کتب دکتر مهدی خدامیان آرانی - سایت نابناک

سایت استاد مهدي خداميان آرانی

در حال بارگذاری

    فُصِّلَت: آيه ۵۱ - ۴۹

      فُصِّلَت: آيه ۵۱ - ۴۹


    لَا يَسْأَمُ الاِْنْسَانُ مِنْ دُعَاءِ الْخَيْرِ وَإِنْ مَسَّهُ الشَّرُّ فَيَئُوسٌ قَنُوطٌ (49 ) وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ رَحْمَةً مِنَّا مِنْ بَعْدِ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ هَذَا لِي وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُجِعْتُ إِلَى رَبِّي إِنَّ لِي عِنْدَهُ لَلْحُسْنَى فَلَنُنَبِّئَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِمَا عَمِلُوا وَلَنُذِيقَنَّهُمْ مِنْ عَذَاب غَلِيظ (50 ) وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الاِْنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَى بِجَانِبِهِ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ فَذُو دُعَاء عَرِيض (51 )
    محمّد(صلى الله عليه وآله) بزرگان مكّه را به ايمان و يكتاپرستى فرا خواند، امّا آنان با او دشمنى كردند و راه كفر را در پيش گرفتند، آنان به روز قيامت ايمان نداشتند و مى گفتند ما پس از مرگ با مشتى خاك فرقى نداريم و براى هميشه نابود مى شويم، به راستى چرا انسان كارش به آنجا مى رسد كه قيامت را دروغ مى شمارد؟
    جواب يك كلمه است:
    بخل.
    كافران شيفته مال دنيا شده بودند، آنان مى دانستند اگر مسلمان شوند بايد قدرى از ثروت خود را به فقيران و نيازمندان بدهند. تو در قرآن از كمك به ديگران سخن گفته بودى، از مؤمنان خواسته بودى تا نيازمندان را در مال خود سهيم كنند.
    بزرگان مكّه به مال و ثروت خويش دل بسته بودند، آن ها دوست نداشتند از ثروت خود به ديگران بدهند، اكنون مى خواهى پرده از حقيقت انسان بردارى، انسانى كه قلبش از نور ايمان به تو خالى است، هميشه از فقر مى ترسد، او هرگز از مال دنيا سير نمى شود، اگر او همه خزانه هاى تو را هم داشته باشد، باز از فقر مى ترسد و بخل مىورزد و هرگاه كه ضرر و زيانى به او برسد، نااميد و مأيوس مى شود.
    خزانه هاى تو، همان اراده توست ! هرگاه چيزى را اراده كنى، آن چيز بدون هيچ وقفه اى به وجود مى آيد. هرچه را كه بخواهى بيافرينى، كافى است بگويى: "باش !" و آن، خلق مى شود.
    اگر انسان چنين قدرتى داشت كه هرچه در دنيا اراده مى كرد، همان خلق مى شد، باز هم اين انسان بخل مىورزيد و از فقر مى ترسيد و در جستجوى ثروت بيشتر بود.[18]
    اين چه راز بزرگى است كه تو از آن سخن مى گويى !
    من بايد در اين سخن تو فكر كنم. اگر من همه دنيا را طلا مى كردم و همه آن را براى خودم قرار مى دادم، باز هم از فقر مى ترسيدم و در جستجوى ثروت بيشتر بودم.
    تو با اين سخن چه درسى مى خواهى به من بدهى؟
    من كه شب و روز به فكر دنيا هستم، بايد بدانم دنيا هرگز مرا به آرامش نمى رساند، اگر كسى همه دنيا را طلا كند و آن را براى خود قرار دهد، باز هم روى آرامش را نخواهد ديد !
    دلى كه در جستجوى دنياست و شيفته آن است همواره در ترس از فقر به سر خواهد برد، اين قانون توست و قانون تو هرگز تغيير نمى كند.
    چرا چنين است؟
    تو روح انسان را بزرگ تر از همه دنيا آفريده اى، روح انسان از دنياى ملكوت است، همه دنيا در مقابل ملكوت، ذرّه اى بيش نيست، روح انسان گمشده اى دارد، كسى كه به دنبال دنياست، فكر مى كند كه دنيا گمشده اوست، امّا او اشتباه مى كند، او اگر همه دنيا را هم به دست آورد، باز هم آرامش ندارد، چون گمشده اش را پيدا نكرده است، او فكر مى كند بايد ثروت بيشتر به دست آورد، امّا زهى خيال باطل، هيچ كس با دنيا به آرامش نرسيد و هرگز دنيا هم به كسى وفا نكرد.
    فقط يك چيز به انسان آرامش مى دهد آن هم ياد توست، براى همين است كه ياد تو از دنيا و هرچه در دنياست بهتر است.
    كسى كه به تو ايمان دارد، از فقر نمى ترسد، چرا؟
    زيرا او خدايى همچون تو دارد، خداى مهربان و بخشنده !
    كافران براى اين كه ثروت خود را از دست ندهند به قرآن ايمان نمى آورند، آنان به ثروت خود دل بسته اند و به همين خاطر هميشه ترس از فقر را تجربه خواهند كرد، امّا مؤمنان به دنيا دل نبسته اند، تو دستور دادى تا به نيازمندان كمك كنند، زكات دهند، آنان اين كار را با علاقه انجام مى دهند، دل هاى آنان شيفته دنيا نيست، بلكه شيفته توست و تو هم به آنان آرامش را هديه مى كنى.

    * * *


    اگر تو به انسان پس از آن كه سختى و ضررى به او رسيده است، نعمتى عطا كنى، او دچار غرور مى شود و مى گويد: "اين نعمت و ثروت، حقّ من بود، من شايستگى آن را داشتم. من فكر نمى كنم كه قيامتى در كار باشد، بر فرض اگر قيامت راست باشد و خدا مرا بار ديگر زنده كرد، من به زندگى بهترى مى رسم، در آنجا هم با تلاش و كوشش خود زندگى خوبى براى خود فراهم مى سازم".
    آرى، غرور و خودخواهى، انسان را سرمست مى كند و او اين سخنان كفرآميز را بر زبان جارى مى كند و قيامت را انكار مى كند.
    آيا كافران در روز قيامت، زندگى بهترى خواهند داشت؟
    هرگز.
    تو در روز قيامت همه گناهانشان را به آنان نشان مى دهى و سپس آنان را به عذاب سختى گرفتار مى سازى.
    انسانى كه دلش از نور ايمان خالى است، بين "غرور" و "نااميدى" پرسه مى زند، اگر تو به او نعمت و ثروت بدهى، تكبّر مى كند و از حقّ روى برمى گرداند و راه كفر را برمى گزيند، اگر به او ضرر و زيانى برسد و به بلايى گرفتار شود، داد و فرياد راه مى اندازد و شكيبايى را از دست مى دهد و فكر مى كند كه تو به او ظلم كرده اى، در حالى كه تو هرگز بر بندگان خود ظلم نمى كنى.[19]
    آرى، انسان حكمت كار تو و مصلحت خود را نمى داند، پس زود قضاوت مى كند و تو را ستمگر مى خواند و با اعتراض مى گويد: "چرا خدا آن ثروت را از من گرفت؟".
    اين گونه است كه او از رحمت تو نااميد مى شود و راه ناسپاسى در پيش مى گيرد، اگر او باور داشته باشد كه تو خير بندگان خود را مى خواهى، هرگز چنين نمى گويد.
    گاهى تو نعمتى را به صلاح بنده اى نمى دانى پس آن نعمت را از او مى گيرى، امّا او ناله مى كند و فرياد سر مى دهد.
    اين حكايت بيشتر انسان ها مى باشد، امّا مؤمنانى كه در سختى ها صبر پيشه مى كنند و عمل نيك انجام مى دهند، از ناشكرى و غرور و فخرفروشى دورند، آنان هرگز از محدوده اطاعت و بندگى تو بيرون نمى روند، هنگام سختى ها، صبر مى كنند و هنگام نعمت ها شكر تو را به جا مى آورند.

    * * *


نوشته ها در باره این

نظر شما

.شما در حال ارسال نظر براي ۲۰: از كتاب تفسير باران، جلد يازدهم نوشته مهدى خداميان هستید

‌اگر مي خواهيد مطلب ديگري - كه ربطي به اين ندارد- براي من بفرستيداينجا را كليك كنيد.


عنوان این فیلد نمی تواند خالی باشد.
متن نظر شما
لطفا ایمیل خود را وارد کنید * این فیلد نمی تواند خالی باشد.لطفا ایمیل را صحیح وارد نمایید.
لطفا نام خود را وارد نمایید


ابتدای متن